حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم
اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم
آسمانم شوی و تا به سرم زد بپرم
با نگاه پر از احساس تو زنجیر شوم
حس خوبیست نفس های تو را لمس کنم
آنقدر سیر ببوسم...نکند سیر شوم؟!
درد اگر از تو به اعماق وجودم برسد
حاضرم دم نزنم تا که زمینگیر شوم
باید ابراز کنم نیت رؤیایم را
باید از زاویه ی شعر تو تفسیر شوم
یک غزل باشم و تا مرز جنونت بکشم
پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم
اولین تار سفید سر من را دیدی
حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم
برچسبها: صنم نافع
درد دارد همیشه دل کندن، درد دارد تمام پایان ها
گم شدن در مسیر تنهایی،گریه کردن به حال باران ها
عشق با روح من گلاویزست، شهر تا بی نهایت افسرده
من چه کردم که باید اینگونه، له شوم از هجوم تاوان ها
آه ای سرگذشت غمگینم، آه ای انتهای رویاها
زخمهایی زدی که می ترسم، از تو و از تمام انسانها
از دل خاطرات وهم آلود، نکند که دوباره برگردی
اتفاقی ببینمت یک روز، باز هم در همین خیابانها
آخرین لحظه های عمرت را، نکند که به یاد من باشی
جان بگیرم دوباره در ذهنت، در میان عذاب وجدان ها
دردها می کشم، نمی میرم ،فال می گیرم و تو می آیی
وحشتی از نگاهت افتاده، توی قلب تمام فنجانها
برچسبها: صنم نافع
توی آغوشت که بودم لحظه ها بی وزن بود
کودکانه ، از نگاهت آسمان می خواستم
خواب می رفتم کنارت با تمام ترسهام
از تو در کابوس هایم قهرمان می خواستم !
روزها آرام از تقویم من رد می شدند
بوسه می زد عشق بر سلولهای مرده ام
سرنوشتم را درون قصه ها و شعرها
فارغ از ابعاد بی رحم زمان می خواستم
لحن مرموز خدا در عشق بازی هایمان
روح عریان مرا در اختیارت می گذاشت
می شدی نزدیک وُ من از شدّت دلضربه ها
داشتم می مردم ، از چشمت امان می خواستم
آه ای ويرانه ی باغ تخیّل های من
ای نگاهت یاس غمناک و غريب آسمان
من تو را در ابتدای درک هستی ِ زمین
با همین دستان سرد و ناتوان می خواستم *
خوب می فهمم تو را ، این گریه هایم شاهد است
دوستت دارم ولی باید فراموشت کنم
می سپارم بار غمها را به آغوش خدا
او که می داند کسی را آنچنان می خواستم
برچسبها: صنم نافع
زُل بزن خوب به عکسم چه در آن می بینی ؟
من به تصویر در این قاب شباهت دارم ؟
مثل یک مرده ام وُ توی خودم دفن شدم
وَ به این مقبره ی سرد رضایت دارم
سالها دور شدم از وطنِ مشرقی ام
رفته ام سمت غروبی که دلش خونین است...
شده ام خانه به دوش وُ شبم از درد پُر است
گوشه ی کشورِ اوهام اقامت دارم
سعی کن منصرف از ماندن ِ بی عشق شوی
راه پُر کردن این فاصله ها مسدود است
من به افسرگی مزمن وُ داروهایم
بیشتر از تو و بوسیدنت عادت دارم !
از زوایای تعفّن به تنم دست بزن
دستمالی که لبِ تخت زمین افتاده !
حالتِ گُنگ وَ مرموز، درون چشمم
بعد از امشب که به تو قصد ِخیانت دارم
سعی کن قیدِ لب یخ زده ام را بزنی
بوسه ای سرد برای شبمان کافی نیست
با هزاران نفر از جنسِ تو چون خوابیدم
توی نزدیکیِ بی عشق مهارت دارم !
حبس کن ذهن مرا در دل تاریکی ها
مثل زنجیر شو در بی کسی زندانم
علتِ بستن پاهام به دستان خودم
حسّ خوبیست که نسبت به اسارت دارم
لُخت کن شهوت بی رحم خیالاتِ مرا
لُخت شو تا که مرا لای لجن غسل دهی
من همان فاحشه ی کوچکِ قدیسه نمام
که فقط توی غزلهام جسارت دارم
برچسبها: صنم نافع
پیش چشمانت غزل ، راه ِ تعالی می شود
ذهن من درگیرِ یک عشق خیالی می شود
خانه ام حال و هوای سنّتی می گیرد و
طاقچه جای گُل و ظرف ِ سفالی می شود
طرح اندامت که دعوت شد به این تصویرها
هم نشین ِ پُشتی و زیلو و قالی می شود
مطمئن هستم که می خواهم تو را دیوانه وار
جمله هایم پیش تو اما سوالی می شود !
مطمئن هستم که می مانی ولی با هر نگاه
بی سبب توی دلم انگار خالی می شود
دختر عاشق که می گفتی "صبورِ خانگیست "
بی تو از آواره های این حوالی می شود
کودکِ معصوم ذهنم باز عصیان می کند -
شاعری بی بند و بار و لا اُبالی می شود
ترس های لعنتی عمریست همراه من اَند
بی سبب توی دلم انگار خالی می شود
برچسبها: صنم نافع
وقتی که ترکم می کنی ، یک عمر در جا می زنم
روی تمام شیشه ها ، شبها مقّوا می زنم
وقتی کنارم نیستی ، بیزارم از خورشید و ماه
ترکیبی از خاکستری ، بر بوم ِ فردا می زنم
چشمان ِ بی آرایشم ، بعد از تو صادق نیستند
جای خودم ، آیینه را ، وقت تماشا می زنم !
مایوس و بی انگیزه در هر شعر دفنت می کنم
روبانِ مشکی گوشه ی سینی ِ خرما می زنم
گاهی تظاهر می کنم ، دارم خودم را می کُشم
قرص ِ مُسکِّن می خورم ... اصلا رگم را می زنم!
آنقدر شاعر می شوم تا مادرم عاصی شود
آتش به قلبِ خسته و حسّاسِ بابا می زنم
وقتی که ترکم می کنی، من ترکِ دنیا می کنم
یا در خودت غرقم بکن ، یا دل به دریا می زنم !
برچسبها: صنم نافع
وقتی نگاهت با نگاهم روی هم می ریخت
انگار شعری تازه از قلب ِ قلم می ریخت
می آمدم سمتت که حرفم را بگویم، حیف!
قلبم درون ِ سینه با هر یک قدم می ریخت
می رفتی و پشت سرت دستان تبدارم
ارزن به نذرِ عشق در صحن حَرم می ریخت
هرشب خرابت می شدم ، بد مست بودم چون :
پِلکت درون ِ پِیک ِ من احساس، کم می ریخت
اما خدا بی پرده با من رو برو می شد
اکسیرِ رویای تو را توی تنم می ریخت
اسطوره ی دنیای من بودی و در خوابم
تصویر موهومت درون جام جم می ریخت !
تصویر موهومت مرا آشفته تر می کرد
از روی دیوارِ اتاقم گَردِ غم می ریخت
تا می شکستم دستِ تو اعجازها می کرد
در بتکده با حوصله طرح ِ "صنم "می ریخت
وقتی مرا می ساختی پیکر تراشانه -
از روی لبهایم به نامِ تو قسم می ریخت !
برچسبها: صنم نافع
غم پرورم ، خورشید من بارانی ام کن
درگیرِ احساسات خیس وُ آنی ام کن
حتی اگر رویات مشکل ساز باشد ...
در تنگنای این غزل زندانی ام کن
تا بوسه ات از یاد لبهایم نرفته ست
دعوت به حالات بد وُ شیطانی ام کن
در فیلم ها "فردین " بمان تا "فتنه" باشم
منفی ترین شخصیتِ ایرانی ام کن
دردم فقط اینست که "با تو بمانم "!
ای انتهای دردها ... قربانی ام کن
وقتی وبالم گردنِ شعر تو افتاد
راحت به شهر گرگها ارزانی ام کن
با اینکه زنها مظهر جهل و گناهند ...
فکری به حال جنبه ی انسانی ام کن !
برچسبها: صنم نافع
قول دادم به تو "این راز"فراموش شود
رقص مضراب تو بر ساز فراموش شود
ادعای نفس و بوسه ی پیغمبری ات
حرمت و وسعت اعجاز فراموش شود
صلح تحمیلی آغوش تو تسخیرم کرد
تا شب شرجی اهواز فراموش شود
قول دادم ننویسم که مبادا درشعر
لذت لحظه ی پرواز فراموش شود
صبح بارانی و رویای تو توی سر من
کوچه و پنجره ی باز فراموش شود
خط پایان تو را جشن گرفتم دیگر
باید آن نقطه ی آغاز فراموش شود
برچسبها: صنم نافع
نمی خواهم اینگونه درمان شوم نمی خواهم از او جدایم کنید
نفس ها ی مصنوعی بی رمق! در آغوش دریا رهایم کنید
نیائید نا محرمان سمت من که تمکین کنم تا ابد از غمش
مبادا خیالش شبی بشکند ، اگر عاشقانه صدایم کنید
همه زخمها ، یادگاری اوست نبندینشان ، تا که بهتر شوم
نمی خواهد اینگونه با عشق خود ، تلاشی برای شفایم کنید
من آماده ام او صدایم کند که بیرون بیایم از این قاب عکس
ببوسم حقیقی ترین عشق را ، کنارش بمیرم ... دعایم کنید
برچسبها: صنم نافع
حس خوبی است در آغوش خودت پیر شوم
اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم
آسمانم شوی و ، تا به سرم زد بپرم :
با نگاه پر از احساس تو درگیر شوم
حس خوبی است نفس های تو را لمس کنم
آنقدر سیر ببوسم ... نکند سیر شوم ؟
درد اگر از تو به اعماق وجودم برسد
حاضرم دم نزنم تا که زمینگیر شوم
باید ابراز کنم نیت رؤیایم را
باید از زاویه ی شعر تو تفسیر شوم
یک غزل باشم و تا مرز جنونت بکشم
پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم
اولین تار سفید سرمن را دیدی
حس خوبی است در آغوش خودت پیر شوم
برچسبها: صنم نافع
آسمان بد گرفته و افسوس ، این هوایم هوای خوبی نیست
اینکه می خواهی از خدا باران ،بس کند که دعای خوبی نیست !
حال من را چرا نمی فهمی ؟ بند بندم دوباره می لرزد
تو برایم بخوان که دلتنگم ، من صدایم صدای خوبی نیست
عاشقت هستم، آه «لوطی جان»،خاطرم را بخواه«لوطی جان »
روزگارت سیاه «لوطی جان»،این محل بی تو جای خوبی نیست
پیش تو هستم و بدون تو ام،پیش تو هستم و دلم خون است
پای عشقت چه ها ندادم حیف،بی کسی ها بهای خوبی نیست
از خدا آسمان طلب کردم،بر زمین زد مرا به من خندید
از خلوصم از عشق من ترسید ،چون خدایم خدای خوبی نیست!
باز چاقو به قلب من خورده است، درد را با سکوت می بارم
مانده ام توی این سکانس تلخ ،مرگ هم انتهای خوبی نیست
برچسبها: صنم نافع
بهشتی ترین عشق ممنوعه ام ، نگاهت شبیه هوسبازهاست
تمام مرادر خودت حبس کن ، تو که سینه ات محرم رازهاست
ولع دارم امشب تو را سر کشم ، بپیچم به اندام تو مست مست
برقصم هماهنگ با بوسه هات ، درون دلم محفل سازهاست
تو شرجی ترین داغ مرداد بر ، خیابان پائیزی چشممی
عطش های من را به آتش بکش ، هوای تنت مثل اهوازهاست
شبیه گناهان خود خواسته ، مرا با خودت میکشی بی امان
فرا می روم از مکان و زمان ، قدم هایم ازجنس پروازهاست
نمی بینمت کاملا لخت شو ، لباس غزل را بینداز دور
تنفس بکن لای این بیت ها ، مسیحای من وقت اعجاز هاست
در آغوش دریا رهایم بکن ، که آماده ی حمله ی موج هام
همین لحظه که عاشقت هستم و ، به روی لبم از تو آوازهاست
تو زیباترین قسمت قصه ای ، بمیران مرا در همین جای راه
که این شاعر لعنتی بعد تو ، خود آزاریش مثل مرتاض هاست
برچسبها: صنم نافع
درد دارد همیشه دل کندن، درد دارد تمام پایان ها
گم شدن در مسیر تنهایی،گریه کردن به حال باران ها
عشق با روح من گلاویزست، شهر تا بی نهایت افسرده
من چه کردم که باید اینگونه، له شوم از هجوم تاوان ها
آه ای سرگذشت غمگینم، آه ای انتهای رویاها
زخمهایی زدی که می ترسم، از تو و از تمام انسانها
از دل خاطرات وهم آلود، نکند که دوباره برگردی
اتفاقی ببینمت یک روز، باز هم در همین خیابانها
آخرین لحظه های عمرت را، نکند که به یاد من باشی
جان بگیرم دوباره در ذهنت، در میان عذاب وجدان ها
دردها می کشم، نمی میرم ،فال می گیرم و تو می آیی
وحشتی از نگاهت افتاده، توی قلب تمام فنجانها
برچسبها: صنم نافع