هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : سه شنبه ششم تیر ۱۴۰۲ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد

ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد

در تیر رس من گره انداخت به ابرو

آهسته کمان و سپر از دست من افتاد

بی دغدغه بی هیچ نبردی دلم آرام

در دام دوتا چشم دو شمشیر زن افتاد

می خواستم از او بگریزم دلم اما

این کهنه رکاب از نفس از تاختن افتاد

لرزید دلم مثل همان روز که چشمم

در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد

درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:

من فکر کنم چایی تان از دهن افتاد.


برچسب‌ها: سید حمیدرضا برقعی

تاريخ : دوشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد

ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد

 

در تیر رس من گره انداخت به ابرو

آهسته کمان و سپر از دست من افتاد

 

بی دغدغه ، بی هیچ نبردی ، دلم آرام

در دام دوتا چشم ، دو شمشیر زن افتاد

 

می خواستم از او بگریزم ،دلم اما

این کهنه رکاب ، از نفس ، از تاختن افتاد

 

لرزید دلم مثل همان روز که چشمم

در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد

 

درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:

من فکر کنم چایی تان از دهن افتاد.


برچسب‌ها: سید حمیدرضا برقعی

تاريخ : دوشنبه بیست و چهارم مهر ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

ناگهان عطر تو پیچید در آغوش اتاقم

با سرانگشت نسیم آمده بودی به سراغم

 

زیر و رو کرد مرا دست نسیمی که خبر داشت

من خاموش سراپا همه خاکستر داغم

 

بین آغوش تو بگذار بسوزم به جهنم-

که به آتش بکشد باغ مرا چشم و چراغم

 

بیت در بیت بیا پیرهنم باش از آن پس

آشنا می شود آغوش تو با سبک و سیاقم


برچسب‌ها: سید حمیدرضا برقعی

تاريخ : دوشنبه دهم مهر ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام
بسکه خود را در دل آیینه غمگین دیده ام

 

مو سپیدم مو سپیدم موسپیدم مو سپید
گرگ باران دیده هستم، برف سنگین دیده ام

 

آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد
حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام؟

 

آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند
یادم آمد، من تورا روز نخستین دیده ام

 

بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود
ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام


برچسب‌ها: سید حمیدرضا برقعی

تاريخ : پنجشنبه نهم دی ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

دوباره پرشده از عطر گیسویت شبستانم

دوباره عطر گیسویت،چقدر امشب پریشانم

 

کنارت چای می نوشم به قدر یک غزل خواندن

به قدری که نفس تازه کنم ، خیلی نمی مانم

 

کتاب کهنه ای هستم پر از اندوه ، یا شاید

درختی خسته در اعماق جنگل های گیلانم

 

رها ، بی شیله پیله ، روستایی ، ساده ی ساده

دوبیتی های "باباطاهرم" ، عریان عریانم

 

شبی می خواستم شعری بگویم ، ناگهان در باد

صدای حملهء چنگیز خان آمد... نمی دانم _

 

چه شد اما زمین خوردم ، میان خاک و خون دیدم

درآتش خانه ام می سوخت  ، گفتم آه ... دیوانم

 

چنان باخاک یکسان کرد از تبریز تا بم را

زمان لرزید از بالای میز افتاد لیوانم...

 

فراوان داغ‌دیدن‌ها، به مسلخ سر بریدن‌ها

حجاب از سر کشیدن‌ها، از این غم‌ها فراوانم

 

شمال و درد "کوچک‌خان"، جنوب و زخم "دلواری"

به سینه داغدار کشته ی  حمام کاشانم

 

سکوت من پر از فریاد، یعنی جامع اضداد

منم من اخم سعدآباد و لبخند جمارانم

 

من آن خاکم، که همواره در اوج آسمان هستم

پر از "عباس بابایی"، پر از "عباس دورانم"

 

گرفته شعله با خون جوانانم حنابندان

که تهران‌تر شود تهران، من آبادان ویرانم

 

صلاة ظهر تابستان، من و بوشهر و خوزستان

تورا لب تشنه‌ایم از جان، کمی باران بنوشانم

 

سراغت را من از عیسی گرفتم، باز کن در را

منم من "روزبه" اما، پس از این با تو "سلمانم"

 

شکوه تخت جمشید اشک شد از چشم من افتاد

از آن وقتی که خاک پای سلطان خراسانم

 

اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می گویم

که من یک شاعر درباری ام، مداح سلطانم


برچسب‌ها: سید حمیدرضا برقعی

تاريخ : چهارشنبه هشتم دی ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود

 

ابن سیرین را خبر کِن ،خواب شیرین دیده ام!


برچسب‌ها: سید حمیدرضا برقعی

تاريخ : پنجشنبه بیستم اسفند ۱۳۹۴ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه

بماند بین ما این رازها بینی و بین الله!

 

من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم

اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه ؟

 

برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است

همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه

 

...و شاید من سر از کاخ عزیزی در می آوردم

اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه

 

مرا محروم کردی از خودت این داغ سنگین بود

 چنان تحریم تنباکو برای ناصرالدین شاه

 

 

برچسب‌ها: سید حمیدرضا برقعی

پیج رنک

دانلود آهنگ