تاريخ : یکشنبه چهارم خرداد ۱۴۰۴ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
پس تو نیز از عالم هستی نرستی مثل من!
تا ابد ای دل تو هم ناچار، هستی مثل من
من که گفتم خستگی بیش از شعف دارد «وجود»
عاقبت ای دل تو نیز از پا نشستی مثل من
اتفاق آبشار از رود چیزی کم نکرد
از زمین خوردن ندارد باک، مستی مثل من
تا تو را دارم نمیآید به چشمم هیچکس
شرک ممکن نیست از یکتاپرستی مثل من
روزیام لبخند سرخ توست پس انفاق کن
شاد میگردد به سیبی، تنگدستی مثل من
بینوایی دل به مهر بیوفایی بسته است
دل نبستی چون من اما عهد بستی مثل من
من غرورم را شکستم، دوست عهدش را شکست
جان فدای دوست ای دل گر شکستی مثل من
برچسبها: فاضل نظری