تاريخ : یکشنبه سی ام شهریور ۱۴۰۴ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
دلم را داده ام، تقدیم خواهم کرد جان را هم
برایت فرش خواهم کرد، روزی آسمان را هم
کنارت فارغم از هر کس و هر چیز، مدتهاست
صدایت برده از یاد من آهنگ زمان را هم
مگر راه گریزی از کمان ابرویت دارم؟
که سویم می فرستی لشگری از گیسوان را هم...
تویی مضمون بکر شعرهای من، سزاوار است
که صرف تو کنم علم معانی و بیان را هم
نهاد توست زیبایی، گزاره گردش چشمت
به چالش میکشد حُسن تو دستورِ زبان را هم
در این نامهربانی ها، بریدم از همه دنیا
خوشم از اینکه افتاده به یاری مهربان راهم
#عباس_جواهری_رفیع
برچسبها: اشعار متفرقه