هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : یکشنبه بیست و یکم مرداد ۱۴۰۳ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

مو گناه است ولي روسريش زيبا بود

دختري بود كه انگشتريش زيبا بود

قصه را مادرم آغاز از اينجا مي كرد

قصه اي تلخ كه يادآوريش زيبا بود

بچه ها دختركِ قصه ي ما خاطرخواه

آنقدر داشت، چنان دلبريش زيبا بود

كه برايش پسرِ شاه، گدايي مي كرد

سيب سرخي كه به چنگ آوريش زيبا بود

عصر، با ناز، كه در شهر قدم برمي داشت

طرحِ پيراهنِ نيلوفريش زيبا بود

عشقش افتاد به جانِ پسرِ چوپاني

كه در اين قائله جنگاوريش زيبا بود

پسرك جانِ خودش را سرِ اين راه گذاشت

و سخن هاي دمِ آخريش زيبا بود

" كاش باور كند اين بار كه عاشق بودم"

اصلا اين قصه به ناباوريش زيبا بود

سالها مي گذرد مادرمان روحش شاد

قصه ي هر شبِ جن و پَريش زيبا بود

مادري كه پسرانش همه چوپان شده اند

پي ِ آن گمشده كه روسريش زيبا بود

سعید مهدوی


برچسب‌ها: اشعار متفرقه

تاريخ : شنبه سیزدهم مرداد ۱۴۰۳ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

بی قرارم ،نه قراری که قرارم بشوی

من مسافر شوم و سوت قطارم بشوی

می شود ساده بیایی و فقط بگذری و...

زن اسطوره ای ایل و تبارم بشوی

ساده تر ،این که تو از دور به من زل بزنی

(( دارِ)) من را ببری دار و ندارم بشوی

مرگ بر هر چه به جز اسم تو در زندگی ام

این که اشکال ندارد تو ((شعارم)) بشوی

مرگ خوب است به شرطی که تو فرمان بدهی

من انالحق بزنم، چوبه ی دارم بشوی

عاشقت بودم و از درد به خود پیچیدم

ذوالفنونی که نشد سوز ستارم بشوی

آخرش رفتی و من هم که زمین گیر شدم

خواستی آنچه که من دوست ندارم بشوی


برچسب‌ها: عمران میری

تاريخ : دوشنبه یکم مرداد ۱۴۰۳ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

من که می ترسیدم از پاییز، جانم را گرفت
عشقت آمد آفتی شد استخوانم را گرفت


خون دل خوردم، شکستم، بی سر و سامان شدم
گـــــریه کردم ، گریه ها تاب و توانم را گرفت


من کنارت زندگی کردم، کنارت سوختم

عشقبازی با تو از من، این و آنم را گرفت

پر کشیدی رفتی و گم کردمت، گم کردی ام

ابــــــــرهای تیره آمد آســـــمانم را گرفت

آمدم دنبال تو تا آسمان ، اما خدا ...

مثل یک دیوانه از من نردبانم را گرفت


برچسب‌ها: عمران میری

پیج رنک

دانلود آهنگ