هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : دوشنبه نهم مرداد ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

انـار شــو کـــــــه تمــــام لب تــــــو را بمکم

به بغضم این همه سوزن نزن که  می ترکم

 

شب است و عطر خوشِ نانِ تازه ی تنِ تو

بگـــــــــــــو چکار کنم با دلِ پـــــر از کپکم

 

دهانم آب می افتد ، چقدر می افتد

دهـــانم آب برایت ، انــــار بــا نمکم

 

انار سوخته ام من ، دلِ مرا بچلان

نمک بریز و بنوش از دل ترک ترکم

 

شبی که بغض کنی صبح می چکد گل گل

صــدای گـریه ی تـــــو از لبـــان نی لبــــکم

 

مخواه دختر چوپان ! که باد حمله کند

به دشتهای پر از گله های شاپرکـــم

 

تو می شوی ملکه ، گوشواره ات گیلاس

بساز بــا نـخ گیسوت ، تــاج قــاصدکــــم

 

شبیه تکه ی ابـری غریبه ام،تو بگــو

به چشمهات که باران کنند نم نمکم

 

ببین دست من این تا به فرق در مرداب

بدل شده است به فریاد آخـرین کمکم

 

تو چون عروسک خاموش قصه ها شده ای

و مـــــن غریب یِ شهرِ هـــــزار آدمکــــــم

 

شبیه غربت یک لاک پشت در برکــه

همیشه دور و برِ چشمات می پلکم


برچسب‌ها: محمد سعید میرزایی

تاريخ : شنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

 

لبخند زد به ساعت روی جلیقه اش

فرقی نداشت ساعت و روز ودقیقه اش

 

مو شانه کرد... ریش تراشید... عطر زد...

این بار هیچ حرف ندارد سلیقه اش

 

بر صندلی نشست... کبریت زد به پیپ

دستی کشید روی تفنگ عتیقه اش

 

با این ، پدر بزرگ فقط قوچ و میش کشت

خود را ولی نه!... مثل زن بد سلیقه اش

 

در لوله تفنگ گلوله گذاشت... گفت:

آدم چه فرق دارد قلب و شقیقه اش؟!

 

شلیک!... گمب!... بعد گلی مخملی شکفت

بر دکمه های تنبل روی جلیقه اش!...


برچسب‌ها: محمد سعید میرزایی

پیج رنک

دانلود آهنگ