گر چه در عشق تو چندیست مردد هستم
باز بین همه عشاق سر آمد هستم
تو به دنبال رسیدن به نباید هایی
من به فکر شدن هر چه که باید هستم
گفته ای خوبی و من بد شده ام حرفی نیست
خوب من باش و حلالم کن اگر بد هستم
با همه خوب و بدم باز قبولم داری
یا که از چشم تو افتاده ام و رد هستم
دل بریدن زنگاه تو محال است محال
گر چه در عشق تو چندیست مردد هستم
برچسبها: مرتضی قلی زاده بابک
عشق چیزی ست که می خواهم و مجبوری نیست
چاره ی رفتنت از خاطر من دوری نیست
فکر سود و ضررش نیستم از روز نخست
واقعا عاشقم و خواستنم صوری نیست
نیش فولادی خنجر زدم آزاد نشد
چاره ی این دل دیوانه ی من کوری نیست
ناز تو می خرم و قلب مرا می شکنی
ناز کردن که عزیز دلم اینجوری نیست
در دلت جای خوشی یافته ام خوشحالم
من نمیخواهم از اینجا بروم زوری نیست
برچسبها: مرتضی قلی زاده بابک
خوب است بعد از این به دلت اقتدا کنی
حیف است اگر به بوسه فقط اکتفا کنی
از من نترس کفتر جلدم نمی روم
ترس من از شماست مبادا خطا کنی
مدیون قلب عاشق من تا قیامتی
جز من اگر به عشق کسی اعتنا کنی
چیزی شبیه حالت اسم تو در من است
در کوه اگر که نام خودت راصدا کنی
از شوق دیدن تو رسیده ست جان به لب
از دست میروم نکند پا به پا کنی
برچسبها: مرتضی قلی زاده بابک
تا به کی این دل دیوانه به تو رو بزند
عشق در پای تو افتاده و زانو بزند
چشم من منتظر دیدن تو باشد و، اشک
روز و شب راه تو را یکسره جارو بزند
ذکر خیرت همه جا هست شنیدم صیاد
دیده چشمان تو و رفته که آهو بزند
شاپرک مست شده دور شما می گردد
آمده پیش تو زنبور که کندو بزند
زود تر با دل دیوانه ی من راه بیا
ترسم این است کسی دست به جادو بزند
لطف کن با خبر آمدنت شادم کن
تا به کی لشکر غم در دلم اردو بزند
برچسبها: مرتضی قلی زاده بابک
عشق یعنی پدر شوی شب ها ، آمدی بوی خوب نان بدهی
دخترت از تو ماه میخواهد تو به او قول آسمان بدهی
عشق یعنی که پاره ی تن تو نذر آزادی وطن باشد
مادری پیر باشی و تنها ، پسرخویش را جوان بدهی
عشق یعنی اگر گرسنه شدی یاد چشم انتظار ها باشی
گاه گاهی گذر کنی از خویش سهم خود را به دیگران بدهی
عشق یعنی همیشه مثل خدا مهربان باشی و سخاوتمند
هر کسی کار اشتباهی کرد با محبت به او امان بدهی
عشق یعنی اگر شکست دلت ، صبر کن ، عهد خویش را نشکن
راهش این است مهربان باشی به عزیز دلت زمان بدهی
ای که چشمت معلم عشق است عشق را از تو یاد می گیرم
منتظر مانده ام که برگردی عاشقی را به من نشان بدهی
برچسبها: مرتضی قلی زاده بابک
سوت و کورم تو نباشی شب تار است دلم
مثل معتاد به تریاک ، خمار است دلم
دل من مثل اناری ست که در دست شماست
خون آن می خوری و تحت فشار است دلم
فصل هر فصل که باشد من از آن بی خبرم
بی تو همواره خزان ، با تو بهار است دلم
ماهی قرمز لبهای تو شیطان شده است
گربه ای عاشق و دنبال شکار است دلم
تا ببازم همه ی زندگی ام را هستم
شرط بازی تویی و اهل قمار است دلم
برچسبها: مرتضی قلی زاده بابک
خوب است بعد از این ، به دلت اقتدا کنی
حیف است اگر به بوسه ، فقط ، اکتفا کنی
از من نترس ، کفتر جلدم ، نمی روم
ترس من از شماست ، مبادا خطا کنی
مدیون قلب عاشق من ، تا قیامتی
جز من ، اگر، به عشق کسی اعتنا کنی
چیزی شبیه حالت اسم تو در من است
در کوه ، اگر که نام خودت راصدا کنی
از شوق دیدن تو، رسیده ست جان به لب
از دست میروم ، نکند پا به پا کنی
برچسبها: مرتضی قلی زاده بابک
غمگینی ای دل شاد ها کارت ندارند
ویرانه ای آبادها کارت ندارند
ای شمع روشن از چه می لرزی همه عمر
خاموش باشی بادها کارت ندارند
وقتی کلاغی بد صدا باشی و بد ذات
آسوده ای صیادها کارت ندارند
مثل همه زندانیان درد تو این است
دربندی و آزاد ها کارت ندارند
وقتی شکنجه می شوی یعنی که هستی
مردی دگر جلادها کارت ندارند
آه ای تبر دست از سر این باغ بردار
بی معرفت شمشاد ها کارت ندارند
برچسبها: مرتضی قلی زاده بابک