با سلیقه ! خوش خریدی چون که از بازار ما
دل خریدی در حراجی ، با "نمک" !با خنده ها
قیمتش ارزان ولی کالا کمی نا یاب بود!!!!
آخرین نوع از خودش بود! این که بردی بی صدا
طرز مصرف را که حتما روی پشتش دیده ای
لحظه ای لبخند میخواهد ، و قدری هم وفا
من برایت کادویش کردم بگیر این را ببر
لطفا این را بر کسی دیگر نده ! این هدیه را
فاکتورش را مینویسم من فقط با اسم تو
تا کسی دیگرنگردد صاحبش حتی خدا
دست آخر! روی آن! نوشتم این را پس نیار!!!
جنس اگر فروخته شد، پس نمیگیریم از شما
برچسبها: امیر سهرابی
دیواره ی قلب تو را گچ یا که سیمان کرده اند
تا دل شکستن را برایت خوب ! آسان کرده اند
در تست بد شانسی ببین من جفت شیش آورده ام!؟!
حالا که من دل داده ام ، دل را چه ارزان کرده اند
من تشنه ات بودم ولی حتی دریغ از جرعه ای
خب ، دیدنت را جیره ای ! لیوان به لیوان کرده اند
از بعد از آن وقتی که دل ، باسنگ رفتارت شکست
هر تکه اش را گوشه ای بردند و پنهان کرده اند
من یک گلایول میخرم این بار وقت دیدنت
عشق مرا با کشتنش ! "این گونه" درمان کرده اند
من بی غرض گفتم ولی این واقعیت را بدان
این حرفها ! چشم مرا مهمان باران کرده اند
برچسبها: امیر سهرابی
دیشب کسی با دست خود بر روی قلبم نفت پاشید
کبریت همراهش نبود ،اما نیازی هم نمیدید
تا سنگ چخماخی ، پلکش روی پلک دیگرش رفت
با چشمکش آتش گرفتم ! در عوض خندید و خندید
آتش نشانی را نمیخواهم ، خبر کردن ندارد!
لطفا بیا بامن بگو او در کدامین کوچه پیچید
با سرعت از پیشم گذشت اما ندیدم ، خب! کجا رفت
این بار هم با رسم خود " خورشید شب "خارج شد از دید
راحت بگم ! باقصد دزدین نیامد ، رهگذر بود !
با این وجود از باغ من ! آن سیب سرخ سینه را چید
برچسبها: امیر سهرابی
به برگ اول دفتر برایت یک خداحافظ نوشتم
نبودي تا ببيني با صدایت یک خداحافظ نوشتم
تمام جاده را با یاد تو از برگ گلها سرخ کردم
ولی با آخرین گل جاي پايت یک خداحافظ نوشتم
نشد خالي خيالم پس جدا كردم تو را از قاب عكست
به دل تنگي به روي عکسهایت يك خداحافظ نوشتم
درون درس عاشقها به تنهايي خو د مردود گشتم
به روي جاي خالي ها...! نهایت يك خداحافظ نوشتم
سلام از ابتداي نامه هايت پاره كردم بي اراده
به جايش خط اول در شكايت يك خداحافظ نوشتم
شكستي قفل زندان زمين را بي وفا تنها پريدي
خداحافظ نگفتی من به جایت یک خداحافظ نوشتم
برچسبها: امیر سهرابی
آخرش درد دلت، دربهدرت خواهد کرد
مهرهی مار کسی، کور و کَرت خواهد کرد
عشق؛ یک شیشهی انگور کنار افتاده است
که اگر کهنه شود مستترت خواهد کرد
از همآن دست که دادی به تو بر خواهد گشت
جگر خون شدهام خونجگرت خواهد کرد
ناگهان چشم کسی سربهسرت میذارد
بیمحلّیش ولی جان به سرت خواهد کرد
جرم من خواستن دختر اربابِ دِه است
مادر! این جرم شبی، بیپسرت خواهد کرد
همهی شهر به آواز من عادت کردند
وقت مرگم گذری با خبرت خواهد کرد
برچسبها: امیر سهرابی
شانه در دستش گرفت و موی خود را شانه کرد
با سه تار موی خود من را زخود بیگانه کرد
مهربانی مرغ عشقی بود با آواز خوش
با همان بر خورد اول روی قلبم لانه کرد
تا نوشتم: "دوستت دارم " نوشت: اثبات کن
کرد کاری را ، که روزی ، شمع با پروانه کرد
کودکی مغرور و بازیگوش بودم قبل از این
عاشقی ، رفتارهایم را کمی مردانه کرد
لا به لای هر کتابش صد گل خشکیده داشت
هر کتابی داشت با گل های من گل خانه کرد
برچسبها: امیر سهرابی
اخم هایت خنجر فرمانروایی ظالم است
خنده هایت لذت مهمانی یک حاکم است
از همان روزی که مویت را نشانم داده ای
تار می بینم جهان را گرچه چشمم سالم است
زیر دین سرمه دان ها چشم هایت را نبر
سرمه ی چشمان تو بی سرمه ها هم دائم است
مزه ی سیب لبم را بار دیگر مزه کن
فرض کن شیطان از اعمال قدیمش نادم است
قلب خود را پیش تو جا می گذارم خوب من
بازگشت از راه رفته ، گه گداری لازم است
برچسبها: امیر سهرابی
