هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : چهارشنبه نوزدهم اسفند ۱۳۹۴ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

با تو گفتم : حذر از عشق نه دانم نه توانم ،

و تو گفتي من از اين شهر سفر خواهم كرد .

عاقبت هم رفتي ،

و چه آسان تو شكستي دل غمگين مرا

تو سفر كردي از اين شهر ولي ، اي گل خوبم ، جانم

من هنوزم « حذر از عشق ندانم ، سفر از پيش تو هرگز نتوانم ، نتوانم »

 

***

روزها طي شد و رفت.

تو كه رفتي منِ دلخسته ي پاك

با همه درد در اين شهر غريب ،

باز عاشق ماندم

همهْ فكرمْ ، همهْ ذكرمْ،

آرزوهاي دلِ دربدر و خسته ز هجرم ،

وصل و ديدار تو بود.

تا كه باز از نفست ، روح در من بدمد ، زنده باشم با تو ، ولي افسوس نشد.

 

***

 

ماه‌ها هم طي شد.

بارها قصه آن ، كوچهْ مهتاب مشيري خواندم

باورم شد كه جهان ، زندگي ، عشق ، اميد ،

سست و بي‌بنياد است

ولي انگار كه عشقت ، يادت ، هيچ فكر سفر از اين دل و اين سينه نداشت

 

***

 

راستي محرم دل ،

كوچه ي خاطره‌هاي تو و من ، يادت هست؟!

كوچه‌اي مثل همان ، كوچهْ مهتاب مشيري

كوچه ي مهر و صفا ، كوچه ي پنجره‌ها

پاي آن تير چراغ ، وه چه شبهايي بود

خنده‌ها مي‌كرديم ، قصه‌ها مي‌گفتيم

از اميد ، عشق ، محبت كه در آن نزديكي ،

در صميميت و پاكي فضا جاري بود

و سخن از دل ما ، كه به دريا زده بود

حيف از آن همه اميد دراز

حيف از آن همه اميد دراز

 

***

در خيالم ، با خودم مي‌گفتم : كوچهْ مهتاب مشيري شعريست ، عشق برتر باشد

و به اين صحبت كوتاه خيالم خوش بود .

ولي افسوس كه ديگر رفتي ، رفتني بي‌پايان ، بي‌عطوفت ، بي مهر

و در اين قصه ي تلخ ، باز من ماندم و من

 

***

ديگر امروز گذشت

هرچه بود آخر شد

ولي از عادت اين دل ،

دلِ تنها ،

دلِ مرده ،

شبْ شبي ،

روشن و مهتاب شبي

باز از آن كوچه گذشته

زير لب مي‌خوانم

« بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم »


برچسب‌ها: احساسی, طهمورث دادفریان

پیج رنک

دانلود آهنگ