هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : دوشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

این برگ‌های زرد 

به خاطر پاییز نیست 

که از شاخه می‌افتند 

قرار است تو از این کوچه بگذری 

و آن‌ها 

پیشی می‌گیرند از یکدیگر 

برای فرش کردن مسیرت.. 

گنجشک‌ها 

از روی عادت نمی‌خوانند، 

سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند 

برای خوش‌آمد گفتن 

به تو.. 

بارانبرای تو می‌بارد 

و رنگین‌کمان 

– ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش – 

سرک کشیده از پسِ کوه 

تا رسیدن تو را تماشا کند. 

نسیم هم مُدام

می‌رود و بازمی‌گردد

با رؤیای گذر از درز روسری

و دزدیدن عطر موهایت!

زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها

برای تو می‌گردند

و من

به دورِ تو!

 


برچسب‌ها: یغما گلرویی

تاريخ : سه شنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

یک روز،

بلکه پنجاه سال دیگر

موهای نوه ات را نوازش می کنی

در ایوان پاییز

و به شعرهای شاعری می اندیشی

که در جوانی ات

عاشق تو بود

شاعری که اگر زنده بود

هنوز هم می توانست

موهای سپیدت را

به نخستین برف زمستان تشبیه کند

و در چین دور چشمانت

حروف مقدس نقش شده بر کتیبه های کهن را بیابد...

یک روز

بلکه پنجاه سال دیگر

ترانه ی من را از رادیو خواهی شنید

در برنامه ی " مروری بر ترانه های کهن "  شاید

و بار دیگر به یاد خواهی آورد

سطر هایی را

که به صله ی یک لبخند تو نوشته شدند

تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک

و این شعر در آن روز

تازه ترین شعرم برای تو خواهد بود...


برچسب‌ها: یغما گلرویی

تاريخ : سه شنبه بیست و چهارم فروردین ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

منتظر نباش که شبی بشنوی ،

از این دلبستگی های ساده دل بریده ام

که روسری تو را ،

در آن جامه دان ِ قدیمی جا گذاشته ام

یا در آسمان ،

به ستاره یِ دیگری سلام کرده ام

توقعی از تو ندارم

اگر دوست نداری ،

در همان دامنه دور ِ دریا بمان

هر جور تو راحتی بی بی باران

همین سوسوی تو

از آنسوی پرده دوری ،

برای روشن کردن ِ اتاق تنهائیم کافی ست

من که اینجا کاری نمی کنم

فقط، گهکاه

گمان آمدن ِ تو را در دفترم ثبت می کنم

همین

این کار هم که نور نمی خواهد

می دانم که مثل ِ همیشه ،

به این حرفهای من می خندی

با چالهای مهربان ِ گونه ات...

حالا ، هنوز هم

وقتی به آن روزهای زلالمان نزدیک می شوم ،

باران می آید

صدای باران را می شنوی؟
 

 


برچسب‌ها: یغما گلرویی

تاريخ : یکشنبه بیست و دوم فروردین ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

بلکه هنوز

در کنج انبار آن خانه قدیمی

جفتی کفش کهنه باقی مانده باشد

که نمکی ها هم روی خوش به آنها نشان نمیدهند

باید دوباره بپوشمشان!!

شاید آن کفشها

همچنان

راه رسیدن به تو را بلد باشند

 


برچسب‌ها: یغما گلرویی

تاريخ : شنبه بیست و یکم فروردین ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

سلام می کنم به باد ،

به بادبادک و بوسه ،

به سکوت و سوال

و به گلدانی

که خواب گل همیشه بهار می بیند !

سلام می کنم به چراغ ،

به چرا های کودکی ،

به چال های مهربان ِ گونه ی تو !!

سلام می کنم به پائیز پسین ِ پــروانه ،

به مسیر مدرسه ،

به بالش نمناک ،

به نامه های نرسیده !

سلام می کنم به تصویر زنی نی زن ؛

به نی زنی تنها ،

به آفتاب و آرزوی آمدنت !!

سلام می کنم به کوچه ،

به کلمه ،

به چلچله های بی چهچه ،

به همین سر به هوایی ساده !

سلام می کنم به بی صبری ،

به بغض ،

به باران ،

به بیم باز نیامدن ِ نگاه تو ...


باور کن

من به یک پـاسخ ِ کوتاه ،

به یک سلام سرسری راضیــم !

آخر چرا سکوت می کنی ؟؟


برچسب‌ها: یغما گلرویی

پیج رنک

دانلود آهنگ