هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : یکشنبه پنجم اردیبهشت ۱۴۰۰ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

چون میهمانان به سفره ی پر ناز و نعمتی
خواندی مرا به بستر وصل خود ای پری
هر جا دلم بخواهد من دست می برم
دیگر مگو : ببین به کجا دست می بری

 

با میهمان مگوی : بنوش این ، منوش آن
ای میزبان که پر گل ناز است بسترت
بگذار مست مست بیفتم کنار تو
بگذار هر چه هست بنوشم ز ساغرت

 

هر جا دلم بخواهد ، آری ، چنین خوش است
باید درید هر چه شود بین ما حجاب
باید شکست هر چه شود سد راه وصل
دیوانه بود باید و مست و خوش و خراب

 

گه می چرم چو آهوی مستی ، به دست و لب
در دشت گیسوی تو که صاف است و بی شکن
گه می پرم چو بلبل سرگشته با نگاه
بر گرد آن دو نو گل پنهان به پیرهن

 

هر جا دلم بخواهد ، آری به شرم و شوق
دستم خزد به جانب پستان نرم تو
واندر دلم شکفته شود صد گل ازغرور
چون ببینم آن دو گونه ی گلگون ز شرم تو

 

تو خنده زن چو کبک ، گریزنده چون غزال
من در پیت چو در پی آهو پلنگ مست
وانگه ترا بگیرم و دستان من روند
هر جا دلم بخواهد آری چنین خوش است

 

چشمان شاد گرسنه مستم دود حریص
بر پیکر برهنه ی پر نور و صاف تو
بر مرمر ملایم جاندار و گرم تو
بر روی و ران و گردن و پستان و ناف تو

 

کم کم به شوق دست نوازش کشم بر آن
گلدیس پاک و پردگی نازپرورت
هر جا دلم بخواهد من دست می برم
ای میزبان که پر گل ناز است بسترت

 

تو شوخ پندگوی ، به خشم و به ناز خوش
من مست پند نشنو ، بی رحم ، بیقرار
و آنگه دگر تو دانی و من ، وین شب شگفت
وین کنج دنج و بستر خاموش و رازدار


 


برچسب‌ها: مهدی اخوان ثالث

تاريخ : پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

اگر روزم پریشان شد فدای تاری از زلفش،

 

که هر شَب با خیالش خواب های دیگری دارم...!


برچسب‌ها: مهدی اخوان ثالث

تاريخ : چهارشنبه چهارم مرداد ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

تازگی ها  دل  امید  شده  است  

 نق  نقو  بچه ی  ننگی  که  مپرس   

 

 می کند  فکر   محالی   که  مگو 

می زند  حرف  جفنگی  که  مپرس   

 

 قصه این است که او  دیده  به  ده 

 از  بتان  شهر  فرنگی  که  مپرس 

 

 دارد این مردک  همسایه ی  ما 

دختر  مست  و  ملنگی  که  مپرس 

 

 بینم  از  رخنه ی   دیوار  او  را 

 روز  و  شب  با  دل  تنگی  که  مپرس 

 

 دارد  این  طرفه  غزال  ددری 

  چشم  و  ابروی  قشنگی  که  مپرس 

 

 موی   پر  پشت   نیاراسته اش  

 به  دل  من  زده  چنگی  که  مپرس 

 

متصل   می شکند  تخمه  سیاه 

می کند  بو   و  برنگی  که   مپرس 

 

 چشم من هم شده در خدمت دل 

 نوکر  گوش  به  زنگی  که  مپرس 

 

دل  به  دریای  هوس  غرقه  شده 

 رفته   در  کام  نهنگی  که  مپرس 

 

متصل   نق  زند   و   داد   کشد  

به  غریوی  و   غرنگی  که  مپرس 

 

می زنم  تا  که  بر  او  توپ و تشر

می کند  مکث  و  درنگی   که  مپرس 

 

 جگرم   زان   نگه   حسرت  بار  

 می خورد  تیر   خدنگی  که  مپرس 

 

 باز  دیشب دل دیوانه ی من

 داشت  با  من  سرجنگی  که  مپرس 

 

 گفتم ای دل به خدا می دهمت 

 گوش  مالی  قشنگی  که   مپرس 

 

 اهل  ده  گر  که  بفهمند  بد  است

 می خورد  نام  به  ننگی  که مپرس 

 

 شهد عشق من و تو خواهد شد

بعد از آن  زهر  و شرنگی که  مپرس

 

 دل  من  حرف  به  خرجش  نرود 

شده  دیوانه ی  منگی  که  مپرس 

 

 می کشد  آه  به  قسمی که  نگو

می کند  گریه  به  رنگی که مپرس


برچسب‌ها: مهدی اخوان ثالث

تاريخ : سه شنبه سی ام خرداد ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

ما چون دو دریچه ، رو به روی هم

 آگاه ز هر بگو مگوی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده

 هر روز قرار روز آینده

 عمر آینه ی بهشت ، اما ...

آه

 بیش از شب و روز تیره و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته ست

 زیرا یکی از دریچه ها بسته ست

 نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد

 نفرین به سفر ، که هر چه کرد او کرد

 


برچسب‌ها: مهدی اخوان ثالث

تاريخ : سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

به دیدارم بیا هر شب

در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند

دلم تنگ است

بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها

دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه

در این ایوان سرپوشیده

وین تالاب مالامال

دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

بیا، ای هم گناهِ من در این برزخ

بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من

که اینان زود می پوشند رو در خواب های بی گناهی ها

و من می مانم و بیداد بی خوابی

در این ایوان سرپوشیده ی متروک

شب افتاده ست و در تالابِ من دیری ست

که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی ها

پرستو ها

بیا امشب که بس تاریک و تنهایم

بیا ای روشنی، اما بپوشان روی

که می ترسم تو را خورشید پندارند

و می ترسم همه از خواب برخیزند

و می ترسم که چشم از خواب بردارند

نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را

نمی خواهم بداند هیچ کس ما را

و نیلوفر که سر بر می کشد از آب

پرستوها که با پرواز و با آواز

و ماهی ها که با آن رقص غوغایی

نمی خواهم بفهمانند بیدارند

شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم

در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند

پرستو ها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من!

بیا ای یاد مهتابی...


برچسب‌ها: مهدی اخوان ثالث

تاريخ : یکشنبه هشتم اسفند ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

آسمانش را گرفته تنگ در

آغوش                                                                    

ابر ، با آن پوستین سرد نمناکش.

باغ بی برگی، روز و شب تنهاست،

با سکوت پاک غمناکش.

 

ساز او باران ، سرودش باد.

جامه اش شولای عریانی ست.

ور جز اینش جامه ای باید،

بافته بس شعله ی زر تار پودش باد.

گو بروید ، یا نروید ، هر چه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد.

باغبان و رهگذاری نیست.

باغ نومیدان ،

چشم در راه بهاری نیست.

 

گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد،

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید،

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟

داستان از میوه های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید

 

باغ بی برگی

خنده اش خونیست اشک آمیز.

جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن

پادشاه فصلها ، پاییز.


برچسب‌ها: مهدی اخوان ثالث

تاريخ : پنجشنبه پنجم اسفند ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

گر چه گلچین نگذارد که گلی باز شود  

 

تو بخوان مرغ چمن بلکه دلی باز شود


برچسب‌ها: مهدی اخوان ثالث

تاريخ : سه شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

 

چو گل در دست بیداد تو پرپر شد نگاه من

چنان کاندر سرای سینه ره گم کرد آّه من

 

پلنگ خشمگینی دید این آهوی صحراگرد

چه زود از نیمه ره برگشت سرگردان نگاه من

 

دلم می سوزد و کاری ز دستم برنمی آید

چو با آن کولی خوشبخت می آیی به راه من

 

تو با او رفتی و رفت آنچه با من نور و شادی بود

کنون من در پناه باده ام غم در پناه من

 

درون سینه عمری آتش عشق تو پروردم

ولی هرگز ندیدم ذره ای مهر از تو ماه من

 

هنوزت دوست می دارم چو شبنم بوسه ی گل را

نگاه دردناک و آرزومندم گواه من

 

نمی دانی نمی دانی چه مشتاق و چه محرومم

نمی دانم نمی دانم چه بود آخر گناه من

 

چه کرد ای مهربان ترسای پیر میفروش امشب

می گرم و سپیدت با دل سرد و سیاه من

 

که چون آتش به مجمر سوزم و چون می به خم جوشم

پرند از آشیان دل کبوترهای آه من


برچسب‌ها: مهدی اخوان ثالث

پیج رنک

دانلود آهنگ