می زند از ریشه اخمت در دلم احساس را
قوس ابروهای تو کم کرده روی داس را
مژه هایت بی نظیرند و تداعی می کنند
در سر پر شور من گلبرگ های یاس را
چهره ات در پشت سر، با منظره، بی منظره
می تواند بر سر ذوق آورد عکاس را
قطره ام در وسع اقیانوس وارت، پیش تو
نه نمی بیند کسی این مرد آس و پاس را
مدعی کافری هستند و سر بر سجده ات
تا خدا بشناسد این خلق خدانشناس را
دور تو از هرزه باید پاک باشد، از ازل
باغبان پیوند زد با ساقه ات وسواس را
می روم شبنم به روی برگ گل یادم دهد
نحوه بر خورد با یک آدم حساس را
برچسبها: جواد منفرد
نمی گیرد کسی مثل نفس در سینه جایت را
چه باشی چه نباشی دم به دم دارم هوایت را
بجای شعر موسیقی ست کار هر شب و روزم
در آوردم از آنوقتی که نت های صدایت را
که چون آوای حزن آلود یک ساز است،انگاری
خدا روز ازل با نی عوض کرده ست نایت را
شراب سیب بر لب می گذارم پیک پیک انگار
به هنگامی که می بوسم پیاپی گونه هایت را
تمام شهر پا در کفش من کردند از وقتی
که می بینند دایم در کنارم جای پایت را
نمی گویم پس از این از تو چیزی چون رقیبم شد
برای هرکسی تعریف کردم ماجرایت را...
برچسبها: جواد منفرد
ظهر مرداد است و این گرما و دم این روزها
یاد آغوش تو می اندازدم این روزها
زلزله یعنی قدم های تو وقت رفتنت
مثل یک شهرم که می ریزد بهم این روزها
درب و داغانم به آن حدی که همدردی کند
با دلم ویرانه های ارگ بم این روزها
سینه ام می سوزد و سیگار کم می آورد
پیش هر آهی که دارم می کشم این روزها
در نگاهت حالت اندوه از مُد رفته است
نه نمی آید به ابروی تو خم این روزها
آبی ات لنز است و سرخم کاسه ی خون ، می شویم_
با چه رویی خیره در چشمان هم این روزها
عقل یا احساس،حق با کیست ؟ من هم مانده ام
در خودم هم شاکی ام،هم متهم،این روزها
ترسی از مردن ندارم،بی تو تمرین کرده ام
ساعتی صد بار آن را دست کم این روزها
برچسبها: جواد منفرد
توی شیرینی ، تو اول ، قند ، دوم می شود
مزه سوهان اعلا پیش تو گم می شود
بین قطاب و گز و نقل محلی ، ساده است
حدس اینکه طعم لب های تو چندم می شود
روزها رد میشود، چشمت شرابی کهنهتر
پلکهایت کم کَمک تبدیل به خُم میشود
هر کجا ساکن شوی در نقشه، مانند شمال
جمعیت ، آنجا ، گرفتار تراکم میشود
چشم بسته، هر کسی بویت کند توی سرش
باغهای پرگُلِ قمصر ، تجسم میشود
ماه را جای تو می گیرم نمی دانم چرا
اینقدر این روزها سوءتفاهم می شود!
دود کن اسپند را، چشم حسود از دیدنت
شورِ شور، اصلاً دو تا دریاچهی قم میشود
وقتِ شرعی، لطف کن از پیش مسجد رد نشو
موجبات سستیِ ایمان مردم میشود
وسوسه یعنی تو ! شالیزار هم یعنی بهشت
بیخودی آدم دچار سیب و گندم می شود...
برچسبها: جواد منفرد
بگیر آنقدر محکم در بغل دلبسته ی خود را
که در بر دارد انگاری ، هلویی ، هسته ی خود را
صلات ظهر هم باشد، شبم آغاز خواهد شد
به محض اینکه می بندی دو چشم خسته ی خود را
شدم چون آینه محو وجود بی مثال تو
بیا در من ببین شخصیت بر جسته ی خود را
تمام عمر مثل سایه دنبال خودم بودم
چطور از من جدا کردی من وابسته ی خود را؟
گره روی گره افتاده ، واکن اخم هایت را
نکش در هم ، دو ابروی به هم پیوسته ی خود را
به دنیا ظلم کن اما نه با من که خودی هستم
که چاقو می برد هر چیزی الا دسته ی خود را
برچسبها: جواد منفرد
خنده ات ساخت وساز ،اخم تو ویرانی ها
گیسوانت گــــره کــــور پریشانـــی ها
اشک تو در صدد حمله قلبی به من است
یورش آورده به من لشکر اشکانی ها
نقش ابروی تو را جای مدل در سر داشت
طاق ها ساخت اگر دولت ساسانی ها
از لب سرخ تو حرفی نزدم می ترسم
زعفران باد کند دست ِ خراسانی ها
چشم تو جنگل سبزی ست در آغوش خزر
آشنایند بـــه ایـــن منظـــره گیلانی ها
درّی و ، در دل یک مشت پر از مروارید
نادری باز در انبــــوه فراوانـــی ها
برچسبها: جواد منفرد
جدال عقل و دل همواره در من ماجرا دارد
شبیه سرزمینی که دو تا فرمانروا دارد
شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد
یکی در من شبیه تو خیال کودتا دارد
منِ دل مرده و عشق تو ، شاید منطقی باشد
گل نیلوفر اغلب در دل مرداب جا دارد
تو دلگرمی ولی " همپا " و " همدستی " نخواهد داشت
کسی که قصد ماندن ، با منِ بی دست و پا دارد
خودم را صرف فعل " خواستن " کردم ، ولی عمری ست
" توانستن " برایم ، معنی نا آشنــــــــــــا دارد
زیاد است انتظار معجزه از من که فرتوتم
پیمبر نیست هر پیری که در دستش عصا دارد
برچسبها: جواد منفرد