تاريخ : چهارشنبه ششم مرداد ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
جدال عقل و دل همواره در من ماجرا دارد
شبیه سرزمینی که دو تا فرمانروا دارد
شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد
یکی در من شبیه تو خیال کودتا دارد
منِ دل مرده و عشق تو ، شاید منطقی باشد
گل نیلوفر اغلب در دل مرداب جا دارد
تو دلگرمی ولی " همپا " و " همدستی " نخواهد داشت
کسی که قصد ماندن ، با منِ بی دست و پا دارد
خودم را صرف فعل " خواستن " کردم ، ولی عمری ست
" توانستن " برایم ، معنی نا آشنــــــــــــا دارد
زیاد است انتظار معجزه از من که فرتوتم
پیمبر نیست هر پیری که در دستش عصا دارد
برچسبها: جواد منفرد