تاريخ : چهارشنبه چهاردهم خرداد ۱۴۰۴ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
این نگاهی است که بر دامن تو افتاده
این گناهی است که بر گردن تو افتاده
از حسد رفت لبم زیر فشار دندان
گوشهی شال به بوسیدن تو افتاده
خواب دیدم که شب خلقت مخلوقات است
صد فرشته به تراشیدن تو افتاده
چشم معصوم تو در شعر جدیدم تعطیل
کار من بر لب اهریمن تو افتاده
توی تو با توی من کار ندارد اما
جنگ بین منِ من با منِ تو افتاده
بین عقل و دل و وزن غزل و قافیه ها
گره ها با نپذیرفتن تو افتاده
به منِ بی کس وکاری که ندارم جز شعر
یک جهان بر نرسانیدن تو افتاده
#حسین_مرادی
برچسبها: اشعار متفرقه