در دست من بگذار آن دستان تنها را
در من بریز آشوب آن چشمان زیبا را
حیف است جای دیگری پهلو بگیری عشق!
پهلوی من پایین بیاور بادبانها را
بی طاقتی های تو را آغوش وا کردم
مانند بندرها که توفانهای دریا را
بر صخره های من بکوب اندوههایت را!
بر ماسه هایم گریه کن غمهای دنیا را.!
...
اسم تو را بردم لبان تشنه ام خشکید
مثل دهان نیل وقتی اسم موسی را...
برچسبها: پانته آ صفایی
کاری به کار عقل ندارم، به قول عشق
کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا
گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست
ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟!
برچسبها: فاضل نظری
این غزل زیبا رو یکی از دوستان خوبم در خردادماه
سال 95 برام فرستاده بودن . من هم این غزل رو
در اینجا و به خودشون تقدیمش می کنم .
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با توام، همه عالم ازآن من
آن دم که با توام، پُرم از شعر و از شراب
میریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خواندهای به گوش من این، مهربان من
امیرحسین سام
برچسبها: اشعار متفرقه
با درد مطبوعی به دنیا آمد این شعر
چیزی شبیه گریه های ممتد – این شعر-
از من نمی آید که رو در رو بگویم
حرف دلم را با تو، اما شاید این شعر...
شاعر شدن دلتنگی ام را بیشتر کرد
رنجی مضاعف بود از بخت بد این شعر
دست از خودم، اززندگی، از عشق شستم
در بیت بیتش خوانده با من اشهد،این شعر
با این همه، لبخند محوی از تو کافی ست
تا حس کنم مانند من می خندد این شعر
یا تا همیشه با منی...یا اینکه هرگز...
تکلیف این آشفتگی را باید این شعر...
با تک تک این واژه ها جان دادم،اما
مقبول چشمانت نشد یک درصد این شعر
آتش بزن،خاکسترش کن تا ببینی
با درد، شعر تازه ای می زاید این شعر
برچسبها: لیلا عبدی
