ای مهربانتر از طلوع صبح ، یک روز چون من پیر خواهی شد
رختِ جوانی رنگ خواهد باخت ، درگیرِ این تقدیر خواهی شد
باور کنی یا نه سیاهی ها ، چون شب به سوی روز خواهد رفت
بهمن که بر زلفت نسشت ، آنروز ، دربندِ این زنجیر خواهی شد
دلبسته ات ، پیرت شدم ظالم ، از پیر خود هرگز نشو غافل
من با امیدت زنده خواهم ماند ، می دانی و دلگیر خواهی شد
وقتی برای باور چشمت ، تا صبح با کابوس جنگیدم
فهمیدم این کابوس رؤیا نیست ، خوابِ خوشم! تعبیر خواهی شد
چنگیز این اشعار خواهم ماند ، خونریزِ صدها آرزویِ پاک
خون غزلهایم به پای توست ، یک روز دامنگیر خواهی شد
من شوقِ دیدار تو را شاید ، با خود به قعرِ گور خواهم برد
با این که می دانم تو هم آن روز ، از دیدن من سیر خواهی شد
برچسبها: امیر طاهری
تو یعنی شعر ،یک آتشفشانِ خاموش و پنهانی
تو یعنی دفتری از کفر و ایمان و مسلمانی
تو یعنی عشق یک دریا غزل یعنی پریشانی
تو یعنی یک بغل دلواپسی، یک حسِ بارانی
تو یعنی زخم ، یعنی داغِ دنیا روی پیشانی
تو یعنی درد و دلهایم ، ندارد هیچ درمانی
تو یعنی آیه اعجاز ، از قرآن که می خوانی
تو یعنی سوره توبه، طواف و حج و قربانی
تو یعنی سردیِ بهمن ، تمام روز بورانی
تو یعنی بوی فروردین،تو یعنی عشقِ روحانی
تو یعنی ماهیِ آزاد ، یک دم هم نمی مانی
تو یعنی آنکه عمری را خلافِ رود می رانی
تو یعنی بت شکن ، یعنی تبر نزدِ نهالِ دل
و من یعنی :
برایت عشق پاشیدن ، دِرو کردن پشیمانی
برچسبها: امیر طاهری
