هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : دوشنبه دهم آبان ۱۴۰۰ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

یک امشبی که آمده بودی به خواب من


من از غم فراق تو خوابم نبرده بود…


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : یکشنبه نهم آبان ۱۴۰۰ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

روی نبودت هم حسابی تازه وا کردم


یاد تو می ارزد به بودنهای خیلیها


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : دوشنبه سوم آبان ۱۴۰۰ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

تو در کنار خودت نیستی نمی دانی


که در کنار تو بودن چه عالمی دارد


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : دوشنبه سوم آبان ۱۴۰۰ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

عطسه هایم عرصۀ پاییز را پر کرده است


حرف رفتن می زنی هی صبر می آید فقط


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : یکشنبه بیست و پنجم مهر ۱۴۰۰ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

رج به رج هر بیت را از روی چشمت ساختم


شعرهایم دستباف مهربانی های توست…

 


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : یکشنبه بیست و پنجم مهر ۱۴۰۰ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

گر بگویم با خیالت تا کجاها رفته ام


مردمان این زمانه سنگسارم می کنند…

 


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : سه شنبه بیست و هشتم خرداد ۱۳۹۸ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

دلم شکسته و اوضاع درهمی دارد
و سالهاست برای خودش غمی دارد

تو در کنار خودت نیستی نمی دانی
که در کنار تو بودن چه عالمی دارد

نه وصل دیده ام این روزها نه هجرانت
بدا به عشق که دنیای مبهمی دارد

بهشت می طلبم از کسی که جانکاه است
کسی که در دل سردش جهنمی دارد

گذر کن از من و بار دگر به چشمانم
بگو ببار اگر باز هم "نمی" دارد

دلم خوش است در این کار وزار هر "بیتی"
برای خویش "مقام معظمی" دارد

برام مرگ رقم می زنی به لبخندت
که خندۀ تو چه حق مسلمی دارد


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : دوشنبه شانزدهم مرداد ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

من از خدا کــــه تـــو را آفرید ،  ممنونم

از آن که روح به جسمت دمید، ممنونم

 

از آن که مثل بت کوچکی تراشت داد

از آن که طــرح تنت را کشید ممنونم

 

تو راه میروی اندام شهر می لرزد

من از تمــام درختان بیـــد ممنونم

 

در این غروب ، در این روزهای تنهایـی

از اینکه عشق به دادم رسید، ممنونم

 

من از کسی که عزیز مرا به چاه انداخت

و آن کـــه آمد و او را خریـد ،  ممنونــــم

 

من از نگاه پریشان آن زلیخـــایی

که در خواب پیرهنم را درید، ممنونم

 

چقدر خوب و قشنگی! چقدر زیبایی!

من از خدا کـــه تـــو را آفرید، ممنونم 


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : سه شنبه بیست و هفتم تیر ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

بیــا گناه ندارد بــه هم نگاه کنیم

و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم !

 

نگاه و بــوسه و لبخند اگــر گناه بود

بیا که نامه‌ی اعمال خود سیاه کنیم

 

بیا به نیم نگاهی و خنده‌ای و لبی

تمــــام آخرت خویش را تبـــاه کنیم

 

به شور و شادی و شوق و ترانه تن بدهیم

و بار کــــوه غـــــم از شور عشق کاه کنیم

 

و زنده‌زنده در آغــوش هــــم کباب شویم

و هرچه خنده به فرهنگ مرده‌خواه کنیم

 

نگاه، نقطه آغاز عاشقیست، بیا ...

که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم

 

اگر به خاطر هم عاشقانه برخیزیم ...

نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم

 

برای سرخوشی لحظه‌هات هم که شده است

بیــــا  گنــــاه ندارد  بـــــه هـــــــم نگــــاه کنیم


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : یکشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

یک امشبی که آمده بودی به خواب من

 

من از غم فراق تو خوابم نبرده بود...


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : یکشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

تو در کنار خودت نیستی نمی دانی

 

که در کنار تو بودن چه عالمی دارد


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : یکشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

روی نبودت هم حسابی تازه وا کردم

یاد تو می ارزد به بودنهای خیلی ها


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : یکشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

عطسه هایم عرصۀ پاییز را پر کرده است

 

حرف رفتن می زنی هی صبر می آید فقط

 


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : یکشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

رج به رج هر بیت را از روی چشمت ساختم

 

شعرهایم دستباف مهربانی های توست...


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : سه شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

گر بگویم با خیالت تا کجاها رفته‌ام ...

 

مردمان این زمانه، سنگسارم می‌کنند


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : دوشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

من از خدا که تو را آفرید ممنونم

از آنکه روح به جسمت دمید ممنونم

 

از آنکه مثل بت کوچکی تراشَت داد

ازآنکه طرح تنت را کشید ممنونم

 

تو راه می روی اندام شهر می لرزد

من از تمام درختان بید ممنونم

 

در این غروب در این روزهای تنهایی

از اینکه عشق به دادم رسید ممنونم

 

من از کسی که عزیز مرا به چاه انداخت

وآنکه آمد و او را خرید ممنونم

 

من از نگاه پریشان آن زلیخایی

که خواب پیرهنم را درید ممنونم

 

چنان گداخته ي شاهرود چشم تو اَم

که از ابوالحسن و بایزید ممنونم

 

تمام مردم این شهر دوستت دارند

من از حسین و رضا و مجید ممنونم

 

چقدر خوب و قشنگی ، چقدر زیبایی

من از خدا که تو را آفرید ممنونم


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : سه شنبه هشتم فروردین ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

 

پروانه‌ها در پیله ، دنیا را نمی‌فهمند

تقویم‌ها روز مبادا را نمی‌فهمند

 

دریا برای مردم صحرانشین دریاست

ساحل‌نشینان قدر دریا را نمی‌فهمند

 

مثل همه، ما هم خیال زندگی داریم

اما نمی‌دانم چرا ما را نمی‌فهمند

 

هر روز سیبی در مسیر آب می‌آید

دیگر نیا این شهر معنا را نمی‌فهمند

 

این مردمان مانند اهل کوفه می‌مانند

اندازه یک چاه مولا را نمی‌فهمند

 

اینجا سه سال پیش دستِ دارمان دادند

این قوم، درد اینجاست؛ اینجا را نمی‌فهمند

 

فرسنگ‌ها از قیل و قال عاشقی دورند

هند و سمرقند و بخارا را نمی‌فهمند

 

چاقو به‌دست مردم هشیار افتاده

دیدار یوسف با زلیخا را نمی‌فهمند

 

از روز اول با تو در پرواز دانستم

پروانه‌ها در پیله دنیا را نمی‌فهمند       


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : سه شنبه سی ام آذر ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

شب یلداست شب از تو به دلگیری هاست

شب  دیوانگــی  اغلب  زنجیـــــریهاست

 

شب تا صبــــح به زلف تــو توکل کردن

شب در دامن تنهایی شب ، گل کردن

 

شب درداست شب خاطــره بارانیهاست

شب تا نیمه شب شعر وغزلخوانیهاست

 

شب یلداست شب با غم تو سر کردن

شب تقدیـــر خود اینگونــــه مقدر کردن

 

کاش یک شب برسد یک شب یلدا باهم

بنشینیم  زمــان  را  بــــه تماشـــا با هم

 

بنشینیم  و ز  هـــم دفـــع  ملالی  بکنیم

این هم از عمر شبی باشد وحالی بکنیم

 

شب یلدا شده خود را برسانی بد نیست

امشبی را اگر ای عشق بمانی بد نیست

 

سیب سرخی و اناری و شرابی بزنیم

پشت پا تا سحرالدهر به خوابی بزنیم

 

موی تو باشد وشب را به درازا بکشد

وای اگر کار من و عشق به یلدا بکشد

 

چـــه شود اوج پریشانی مان جا بخوریم

بین یک عالم ِ شب صاف به یلدا بخوریم

 

می شود خوبترین قسمت دنیا با تو

گر که توفیق شود یک شب یلدا باتو

 

با تو ای خوبترین خاطره ی رویایی

ای که عمر تو الهی بشود یلدایی

 

میشوی از همه ی شهر تماشایی تر

گر شود عشق تو از عمر تو یلدایی تر

 

حیف شد نیستی امشب شب خاموشیها

کــــوه غم آمده پیشم بــــه هم آغــوشیها

 

نیستی شمع شب تار مرا فوت کنی

بدرخشی همه را واله ومبهوت کنی

 

بی تماشای تو با اینهمه غمها چه کنم؟

تو نباشی گل من با شب یلدا چه کنم؟

 

 

 


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : یکشنبه یازدهم مهر ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

روزه ام را باز با آغوش تو وا می کنم

تا سحر چشمان مستت را تماشا می کنم

 

بی محابا صورت ماه تو را می بوسم و

از همین امروز عید فطر برپا می کنم

 

چشم و گوش و بینی و لب را به دنیا بسته ام

تشنـه ی عشـق تـوام اما مدارا می کنم

 

در نماز ظهر رکعتهای من گم می شود

عصرها خود را در آغوش تو پیدا می کنم

 

ای عزیزان زندگی کاری که با یوسف نکرد

من پس از افطار آن را با زلیخا می کنم

 

روزه دارم هر چه می بینم دلم لک می زند

بین این مو گنـدمیــها یاد حــوا می کنـم

 

هر که می آید نویدم می دهد عاشق شوم

تا برای عشق جایی نیست، بی جا می کنم

 

روزه ی مریم نشسته بر لب معشوقه ام

آخرش یک روز من این روزه را وا می کنم.


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

تاريخ : دوشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۲ | نویسنده : اسماعیل جلیلی


بيا گناه ندارد،به هم نگاه كنيم

وتازه داشته باشد بيا گناه كنيم

 

نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بود

بيا كه نامه ي اعمال خويش سياه كنيم

 

بيا به نيم نگاهي و خنده اي و لبي

تمام آخرت خويش را تباه كنيم

 

و زنده زنده در آغوش هم كباب شويم

و هرچه خنده به فرهنگ مرده خواه كنيم

 

برای سرخوشی لحظات هم که شده

بيا گناه ندارد به هم نگاه كنيم

 


برچسب‌ها: فرامرز عرب عامری

پیج رنک

دانلود آهنگ