پی یک اشتباه ناجورم! باغ ممنوع سیب می خواهم!
تا بفهمند نازنین منی، قد زلفت رقیب می خواهم!
مادرم گفت: دل نبند و برو، هرکجا روی نازنینی هست
آه مادر، دلم زدستم رفت، ختم امن یجیب می خواهم!
پدرم گفت: بچه جان بس کن! حرفهای عجیب می شنوم!
آه آری پدر، عجیب، عجیب، خاطرش را عجیب می خواهم!!
باز فر می خورند دور سرم، این قوافی: حبیب،عجیب، غریب...
آه مادر، پدر، مریض شدم، به گمانم طبیب می خواهم!
بعد ازین عاشقانه خواهم گفت، بعد ازین قهوه خانه خواهم رفت!
باغ ممنوع سیب پیشکشم! دود نعنا دوسیب می خواهم!!!
برچسبها: حسین جنتی
باید کــــه ز داغم خبــری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش
در لشکــر دشمن پسری داشتـــه باشد !
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل
بازیچــــه ی دست تبــــری داشتـه باشد
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی
فرزند تــــو دیــــن دگـــری داشته باشد !
آویخــــته از گــــردن من شـــاه کلیدی
این کاخ کهن بی که دری داشته باشد
سر درگمـــی ام داد گـــره در گـــره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !
برچسبها: حسین جنتی
گاه در گُل می پسندد گاه در گِل می کشد
هرچه آدم می کشد از خامی دل می کشد
گاه مثل پیر مردان ساکت است و با وقار
گاه مثل نوعروسان بی خبر کل می کشد
کج روی های فضیل این نکته را معلوم کرد
عشق حتی بار کج را هم به منزل می کشد
موج های بی قرار و گوش ماهی ها که هیچ
عشق گهگاهی نهنگی را به ساحل می کشد
دوست مست و چشم من مست است و می دانم دریغ
دست از آهو ، پلنگ مست ، مشکل می کشد
برچسبها: حسین جنتی