هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : شنبه یازدهم آذر ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

زمین خلاصه ای از چشم آسمانی ِ توست 

غزل برآمده از بازی زبانی توست

 

نه اندونزی و ژاپن، نه بم، نه هائیتی

تکان دهنده ترین صحنه، شعرخوانی توست !

 

کمی نخند! کمی دست از دلم بردار

که هر چه می کشم از دست مهربانی توست !

 

هر آنچه را بفروشم نمی رسد وسعم

به خنده ی تو که سوغات دامغانی توست

 

بلوغ زود رسم علت کهولت نیست 

اگر که پیر شدم مشکل از جوانی تـوست

 

دو سال می گذرد من هنوز سربازم 

وظیفه ی شب و روزم « ندیده بانی » توست …


برچسب‌ها: یاسر قنبرلو

تاريخ : دوشنبه نهم اسفند ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

هرچه کردم به خودم کردم و وجدان ِخودم

پسـر  نوحــم  و  قربانـی  طوفـــان  خودم

 

تک و تنهــاتر از آنــم که به دادم برسند

آنچنانم که شدم دست به دامان خودم

 

موی تو ریخته بر شانه ی تو ٬ امّــا من

شانه ام ریخته بر موی پریشان ِ خودم!

 

از بهشتی که تو گفتی خبری نیست که نیست

مـی روم  سر  بگذارم  به  بیــابان  خودم

 

آسمان سرد و هوا سرد و زمین سردتر است

اخـــوانــم کـــه رسیدم بــــه زمستان خودم

 

تو گرفتـار خودت هستی و آزادی هات

من گرفتار خودم هستم و زندان خودم

 

شب میلاد من ِ بی کس و کار است ولی

باید  امشب  بروم  شام  غریبان  خودم...


برچسب‌ها: یاسر قنبرلو

تاريخ : شنبه هفتم اسفند ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

 

دوستت دارد و از دور کنارش هستی 

روی دیوار اتاق و سر کارش هستی 

آخرین شاعر دیوانه تبارش هستی 

دل من ! ساده کنم ! دار و ندارش هستی ! 
 

 

دوستش داری و از عاقبتش با خبری 

دوستش داری و باید که دل از او نبری 

دوستش داری و از خیر و شرش میگــُذری

دل من ! از تو چه پنهان که تو بسیار خری ! 
 

 

دوستت دارد و یک بند تو را می خواهد 

دوستت دارد و در بند تو را می خواهد 

همه ی زندگی ات چند ؟ تو را می خواهد 

دل من ! گند زدی ! گند ! تو را می خواهد 
 

 

شعر را صرف ِ همین عشق ِ پریشان کردی 

همه ی زندگیت را سپر ِ آن کردی 

دوستش داری و پیداست که پنهان کردی 

دل من ! هر چه غلط بود فراوان کردی ! 
 

 

دوستت دارد و از این همه دوری غمگین 

دوستت دارد و توجیه ندارد در دین ! 

دوستت دارد و دیوانگی ِ محض است این ! 

دل من ! لطف بفرما سر جایت بنشین ! 
 

 

مست از رایحه ی کوچه ی نارنجستان 

دوستش داری و مبهوت شدی در باران

دوستش داری و سرگیجه ای و سر گردان 

دل من ! آن دل ِ آرام مرا برگردان ...
 

 

لب تو از لب او شهد و عسل می خواهد 

لب او از تو فقط شعر و غزل می خواهد 

دوستت دارد و از دور بغل می خواهد 

دل من ! این همه خان ، رستم ِ یل می خواهد ! 
 

 

دوستش داری و رؤیای تو جان خواهد داد 

همه ی زندگیت را به فلان خواهد داد 

فکر کردی به تو یک لحظه امان خواهد داد ؟!

دل من ! عشق به تو شست نشان خواهد داد ...


برچسب‌ها: یاسر قنبرلو

تاريخ : یکشنبه دهم بهمن ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

بی هیچ سؤالی و جوابی ، بغلم کن 

 

خسته تر از آنم که بگویم ، به چه علّت ...

 


برچسب‌ها: یاسر قنبرلو

تاريخ : یکشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

همچو پروانه که با شمع مقابل شده است

بارها سوخته است این دل اگر دل شده است

 

ترسم از روز جزا نیست که در این دنیا

آتش عشق تو با قهر تو کامل شده است

 

بی نیاز است ز هر ترجمه و تفسیری

سوره ی اشک که از چشم تو نازل شده است

 

شک ندارم که به معراج مرا خواهد برد

آن نمازم که به لبخند تو باطل شده است

 

از کرامات تو بوده است اگر می بینم

سائلی یک شبه ، حلال مسائل شده است

 

ورنه در مزرعه ی عشق پس از عمری رنج

رسم این نیست ندانیم چه حاصل شده است


برچسب‌ها: یاسر قنبرلو

پیج رنک

دانلود آهنگ