از من گرفتی خلوت بکر جهانت را
می خواستم مهتاب باشم آسمانت را
می شد اگر می خواستی مانند تن پوشی
دور تن ام محکم بپیچی بازوانت را
هم دوست دارم غرق عشقی آتشین باشی
هم تشنه ام نفرین کنم همبسترانت را
تنها شرابت را بنوش و دلربایی کن
بی من ننوش اما تو جام شوکرانت را
بوسیدن تو آرزویی غیر ممکن نیست...
من می رسانم بر لبم یک روز جانت را ...
برچسبها: مهتاب یغما
از من گرفتی خلوت بکر جهانت را
می خواستم مهتاب باشم آسمانت را
می شد اگر می خواستی مانند تن پوشی
دور تنم محکم بپیچی بازوانت را
هم دوست دارم غرق عشقی آتشین باشی
هم تشنه ام نفرین کنم همبسترانت را
تنها شرابت را بنوش و دلربایی کن
بی من ننوش اما تو جام شوکرانت را
بوسیدن تو آرزویی غیر ممکن نیست...
من می رسانم بر لبم یک روز جانت را ...
برچسبها: مهتاب یغما
آه دکتر! سرِ من درد بزرگی شده است
بره ی لعنتی ام عاشق گرگی شده است
سرد شد از تن من... دل به خیابان زد و رفت
گرگِ من بره نچنگیدهِ به باران زد و رفت
آه دکتر! لبِ او «صبر و ثباتم» می داد
بوش «وقت سحر از غصه نجاتم» می داد!
آه دکتر! نفست گم شده باشد سخت است
نفست همدم مردم شده باشد ، سخت است
آه دکتر! سرِ من درد بزرگی دارد
بره ام میل به بوسیدن گرگی دارد...
دکتر این بار برایم نَمِ باران بنویس
دو سه شب پرسه زدن توی خیابان بنویس...
برچسبها: مهتاب یغما
من دلت را بدون دام و تفنگ ، بی هیاهو شکار خواهم کرد
بعد از آن هم از این که صیادم ، به خودم افتخار خواهم کرد
گرچه دیر آمدی بدست اما ، زود از دست من نخواهی رفت
عشق دیرینه ! خوب شاهد باش ، با وجودت چکار خواهم کرد
مثل بی تابی کلاغان در ، غربت روزهای پائیزی
روی هر شاخه ی درخت بلوط ، بی سبب قار قار خواهم کرد
آنقدر روی شاخه های درخت ، منتظر می شوم که برگردی
سوز و سرمای این زمستان را ، با سماجت بهار خواهم کرد
آسمان را خیال خواهم بافت ، توی ذهن پرنده های جهان
تا کمی در هوات پر بزنند ، همه را بی قرار خواهم کرد
تا برای سرودن از تن تو ، بیت نابی به ذهن من برسد
همه ی شعر های حافظ را ، توی ذهنم قطار خواهم کرد
قصد پیکار دارم و این بار ، با تمام سپاه آمده ام
برد یا باخت ... هر چه باداباد ، زندگی را قمار خواهم کرد
نَفَسَش کور هر که میگوید ،که دو عاشق نمی رسند به هم
من از این حرف های تکراری ، از حقیقت فرار خواهم کرد
با تمام وجود می خواهم ، که به دستت بیاورم ، یعنی
همه ی شهر با خبر بشوند ، که چه آشی به بار خواهم کرد
برچسبها: مهتاب یغما
ببخش فالم اگر دست دیگران افتاد
و قهوه ات که ننوشیده از دهان افتاد...
دلت گرفت اگر از غریبی ام هر شب
و سهم بردنِ از بی نصیبی ام هر شب
اگر بخاطر من پک زدی به سیگاری...
دلت گرفت ...و مشتی زدی به دیواری ...
به خاطرم به خیابان کشیده شد کارت ...
به پیک های فراوان کشیده شد کارت ...
که بغض کردی و مستی ت کار دستت داد
که گریه بودی و مردانگی شکستت داد ...
ببخش این همه دوووورَاز تو زنده می مانم
که قهوه می نوشم بی تو ... شعر می خوانم
نبودنم به اتاقت چقدر می آید
به چشم مشکی زاغت چقدر می آید
چقدر بی کسی ام بین بازوانت نیست
چقدر ... آه عزیزم ... زن جوانت نیست
به تخت خواب تهی مانده از هماغوشی ت
به طعم بوسه ی ماسیده بر لب گوشی ت
تمام زندگی ام را بلند گریه نکن
بخاطر من عزیزم ... بخند ! گریه نکن ...
و من که فاصله ها را عمیق می گریم
تمام این گِله ها را ... عمیق می گریم
مرا ببخش عزیزم ... که غصه دار توام
ببخش فاصله ها را ... که من کنار توام ...
ببخش بی تو خودم را غریب می بینم
به جان هرکه دلم را شکست ... غمگینم
تو درد زندگی ام را بلند گریه نکن ...
بخاطر من عزیزم ....
بخند ...گریه نکن
برچسبها: مهتاب یغما
کنار خاطرات خود، بچین میز قمارم را
دوباره شرط می بندم، به پایت روزگارم را
کمی مشروب حالت را، چنان خوش می کند گاهی
که برهم میزنی موی سیاه و سوگوارم را
به من نزدیک شو ... نزدیک، مثل روزهای سرد
بگیرم توی چنگت ، کور کن راه فرارم را...
اگر صیاد من باشم ، اگر صیدم تو باشی، آه ...
چه بی رحمانه خواهم خورد ، لبهای شکارم را
بیا بنشین کنارم تا، خودت آغاز من باشی
بیا با بوسه ای تحویل کن فصل بهارم را
کنار خاطرات تو، خودم را ساده می بازم
دوباره شرط می بندم ... بچین میز قمارم را ...
برچسبها: مهتاب یغما
دو جام قبل و ... دو تا بعد کار می چسبد
دو جامِ بعد ، در آغوش یار می چسبد
همین که مست شوی ، حس کنی که خوشبختی
در اوج تلخی این روزگار می چسبد
مرا بخواه و به من چای و بوسه وعده بده
قرار تو به من بی قرار می چسبد
بچنگ جسم مرا عاشقانه ، چون شیری
که ناگهان به گلوی شکار می چسبد
چقدر ، مست در آغوش بودنت خوب است
چقدر بوسۀ بی اختیار می چسبد
مرا رها کن و بگذار منتظر باشم
برای بوسه ، کمی انتظار می چسبد
برچسبها: مهتاب یغما
زود مستم می کند چشمت ... برایم خوب نیست
دیدن تو کمتر از نوشیدن مشروب نیست
تا نگاهم می کنی سرگیجه می گیرد مرا
پیش چشمانت شراب کهنه هم مرغوب نیست
توی آغوشت عجب آرامشی خوابیده است
من در آغوشت که می گیرم... دلم آشوب نیست
می پلنگی... حال صیدت را دگرگون می کنی
توی چنگت هیچ آهو بره ای محجوب نیست
چنگ و دندانی بزن بر نرمگاه گردنم
لج نکن صیاد! ... امشب حالم اصلاً خوب نیست
برچسبها: مهتاب یغما