تاريخ : یکشنبه بیست و دوم اسفند ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
آن که در ظاهر خوشی، غم را نهانی دیده باشد
کی شود آرامش از این زندگانی دیده باشد؟
آن که بر روی زمین معشوقهای گم کرده دارد
کی تواند عشقهای آسمانی دیده باشد؟
حال من این روزها حال جوانی قد کشیده است
آن جوان که مادرش را قد کمانی دیده باشد
حال آن که آرزو میکرد روزی سرو باشد
عاقبت خود را به رخت باغبانی دیده باشد
حال آن بی سر پناه خسته از غربت که یک شب
دشمنش را در لباس میزبانی دیده باشد
حال مردی ناتوان که در لباس نو عروسان
اولین معشوقهاش را ناگهانی دیده باشد
آه... غیر صندلی خالیاش چشمم بعید است
هیچ کس را لحظههای شعر خوانی دیده باشد
شعر خواندن چیز خوبی نیست حتی در جوانی
من ندیدم شاعری خیر از جوانی دیده باشد
برچسبها: علی سلیمانی