با درد مطبوعی به دنیا آمد این شعر
چیزی شبیه گریه های ممتد – این شعر-
از من نمی آید که رو در رو بگویم
حرف دلم را با تو، اما شاید این شعر...
شاعر شدن دلتنگی ام را بیشتر کرد
رنجی مضاعف بود از بخت بد این شعر
دست از خودم، اززندگی، از عشق شستم
در بیت بیتش خوانده با من اشهد،این شعر
با این همه، لبخند محوی از تو کافی ست
تا حس کنم مانند من می خندد این شعر
یا تا همیشه با منی...یا اینکه هرگز...
تکلیف این آشفتگی را باید این شعر...
با تک تک این واژه ها جان دادم،اما
مقبول چشمانت نشد یک درصد این شعر
آتش بزن،خاکسترش کن تا ببینی
با درد، شعر تازه ای می زاید این شعر
برچسبها: لیلا عبدی
من دختری خجالتی و بی سر و صدام
یک گوشه ای نشسته ام و فکر تو مدام
ذهن مرا به سمت خودش می کشاند و...
گم می کنم دوباره تو را توی ازدحام
هی می نویسم از تو و هی پاره می کنم
روزی هزار تا غزل نیمه جان حرام...
من یک پرنده ام که پریدم به شاخه ات
نه حالی ام نمی شود افتاده ام به دام
دنیای من خلاصه شده در همین اتاق
- در چارچوب خستگی ام -صبح و ظهر و شام
فکری به حال این دل وامانده ام بکن
فکری به حال این غزل سست و ناتمام...
با حرف تازه ای به سراغ تو آمدم
نازک دل همیشگی ام! شاعرم ! سلام
برچسبها: لیلا عبدی
آنقدرها هم دلبری کردن بلد نیست
چشمان سبزآبیت چون گل سرسبد نیست
از آن نگاهت ما که طوفانی ندیدیم
چشمات حتی در حد یک جزر و مد نیست
شیرین زبانی های تو وقتش سر آمد
باور کن این حرف من از روی حسد نیست
باور کن این دنیا همین شکلی قشنگ است
هیچ احتیاجی بر حضورت تا ابد نیست
در تو تعاریفی که می کردند مردم
_چشمش نجیب،ابرو کمان و سروقد_نیست
تو مثل ماه پشت ابری ،سرد و خودخواه
ما سعی هم کردیم ،امکان رصد نیست
من دوست دارم با تو باشم،با تو،هرچند
این دور و برها هیچ کس قدر تو بد نیست
برچسبها: لیلا عبدی
نذر چشمان تو این دل که اگر ما باهم...
که اگر قسمت ما شد تک و تنها باهم،
زیر یک سقف به هم زل بزنیم آخرسر
خنده ای از ته دل بی غم فردا با هم
بشود حادثه ها وفق مراد من و تو
یا نباشیم ، و یا تا ته دنیا باهم
اگر این بار خدا خواست که خوشبختی را
بفروشد کمی ارزانتر از این تا با هم...
ا
گر این بار زمان روی زمین بند شود
نشناسیم از این شوق سر از پا با هم
دست تو شانه ی خوبیست که موهایم را...
لحن من ساز قشنگیست که شب ها باهم،
شب شعری به غزلخوانی ترتیب دهیم
از من و رودکی و حافظ و نیما باهم
"در ازل پرتو حسنت زتجلی دم زد
عشق پیداشد و..."این است که حالا باهم...
من برایت غزلی تازه بگویم آن وقت
جمله ای از تو:"چه خوب است که لیلا باهم
دل به دریا بزنیم آخر این قصه ولی
صدوده سال بمانیم در این جا با هم"
***
شاید این بار به سر وقت خدا رفتم تا
تا بخواهم بنویسد تو و من را باهم
برچسبها: لیلا عبدی
من دختری خجالتی و بی سر و صدام
یک گوشه ای نشسته ام و فکر تو مدام
ذهن مرا به سمت خودش می کشاند و...
گم می کنم دوباره تو را توی ازدحام
هی می نویسم از تو و هی پاره می کنم
روزی هزار تا غزل نیمه جان حرام...
من یک پرنده ام که پریدم به شاخه ات
نه ، حالی ام نمی شود افتاده ام به دام
دنیای من خلاصه شده در همین اتاق
- در چارچوب خستگی ام -صبح و ظهروشام
فکری به حال این دل وامانده ام بکن
فکری به حال این غزل سست و ناتمام...
با حرف تازه ای به سراغ تو آمدم
نازک دل همیشگی ام! شاعرم ! سلام
برچسبها: لیلا عبدی
پاره های یک تن و ، دور از همیم این روزها
مثل اوضاع زمانه ، درهمیم این روزها
فکر نان ، از عشق می کاهد ، مقصر نیستی
آه ... ما بازیچه ی بیش و کمیم این روزها
می دویم و جاده انگاری دهن وا می کند
در هراس راه پر پیچ وخمیم این روزها
می رسد تا استخوان این زخم ها ، اما هنوز
در امید واهی یک مرهمیم این روزها
سیب در دامانمان افتاد و ، دور انداختیم
وصله ی ناجور نسل آدمیم این روزها
تا کجاها می رسد فریادهامان ، تا کجا ؟
در نی پوسیده ی خود می دمیم این روزها
بچه گی کردیم ، دنیا هم به بازیمان گرفت
دست هایت را بده ... گم میشویم این روزها
برچسبها: لیلا عبدی
سعیت بر این باشد ، پس از من ، خوب باشی
حتی اگر یک تکه سنگ و چوب باشی
باران ضرر دارد برای چشم هایت
کاری نکن چون حضرت یعقوب باشی
می پرورانی در خودت مشتی یهودا
پروا نداری عاقبت مصلوب باشی ؟
دست خودت شاید نباشد بی قراری
عادت نداری ، خالی از آشوب باشی
هر چند من افتاده ام از چشم دنیا
تو می توانی همچنان ، محبوب باشی
دق میکنم از دوریت ، اما تو باید
سعیت بر این باشد ، پس از من ، خوب باشی
برچسبها: لیلا عبدی
