تاريخ : یکشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
سال هزار و سیصد و ... ، هر سال سال ِ توست
تقدیر من ، رقم شده در زیر فال توست
میـــپرسی این غزل برای کدامین فرشته است ؟
میـــخندم ، آی خوب ِ من ! این شرح حال توست
غیر از کلام و واژه چه دارم من از جهان ؟
این خلسه های نیمه من ، از مجال ِ توست
بیت و نفَس ، شبیه به هم تند میـــشوند
آهنگ قلب و نبض من ، این حس و حال توست
وصل ِ همیم در تن یک شعر بالـــدار
پای دویدن از من و پرواز ، بال ِ توست
وقتی اتاق ِ من پُر پروانه میـــشود
فصل بهار آمده ، یا این خیال توست ؟
گاهی برای از تو سرودن غزل کم است
بس که قصیده پشت سرت ؛ زیر شال توست !
سلطان عشق روی لبانت جلوس کرد
امشب شروع سلطنت خط و خال ِ توست
ما را سری است با تو که معناش این شده است
یعنی بخواه ، زندگــــی ام نیز مال ِ توست !
رگـــهام را زدم ، فوران کرد تا افق
خون چکیده بر تن ِ این شب ، حلال ِ توست
برچسبها: امیــر مـرزبان
