هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : یکشنبه بیست و هشتم خرداد ۱۴۰۲ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

به چشم پنجره حق می دهم حیران بماند

به دنبال نګاهت خیره بر باران بماند

چرا وقتی تویی ماه تمام آسمان ها

دلم روی زمین ، مبهوت این و آن بماند؟

کجا این روزها سر می ګذاری روی بالین

که رد اشک ها در بالشت پنهان بماند؟!

به ګورستان بدل شد سرزمین مهربانی

مبادا عشق ، چون ارواح سرګردان بماند !

به ماهی های آدم خوار این دریا بفهمان !

نباید موج در اندیشه ی طغیان بماند

ملخ ها نیمی از دِه را قرق کردند دیشب

بیا مګذار اینجا تا ابد ویران بماند !

زمین هایی که با خون دلت آباد کردی

سند پشت سند در ګنجه های خان بماند

مبادا کودک دنیا از این خیره سری ها

همیشه شر و ... و بازیګوش و ... نافرمان بماند !

به شوق دیدنت باید نګاهم را بشویم

که روی بند های رخت در ایوان بماند

بهشتی کن هوای کوچه هامان را ! مبادا -

زمین بین بهشت و دوزخ آویزان بماند


برچسب‌ها: حسنا محمدزاده

تاريخ : یکشنبه بیست و یکم خرداد ۱۴۰۲ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

پیش از این رفتن فقط رسم مسافرها نبود

تا همیشه کوچه ګردی سهم عابر ها نبود

سال های سال در جغرافیای سینه ام

سرزمینی جز تو در فکر مهاجرها نبود

ایل مان برګشت از قشلاق کاغذ ها ولی

نامه ای با خط تو در بار قاطرها نبود

سوختم هر روز، تا آنجا که یادم مانده است

هیچ کس یاد دل آشفته خاطرها نبود

قهر کن ! باشد ، قلم پادرمیانی می کند

ګرچه قبلا قهر در قاموس شاعرها نبود

من خدا را باختم پای تو؛ فکرش را بکن !

یک نفر هم کیش من مابین کافرها نبود

ترک باید داد ذرات مرا از بودنت

چون نګاهت نشئه ای بین مخدرها نبود

آب و ریحان پشت پای چشم هایت ریختم

برنګشتن از سفر رسم مسافرها نبود


برچسب‌ها: حسنا محمدزاده

تاريخ : پنجشنبه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۰ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

همه شهر عاشقت شده‌اند، شاه بانوی ماه‌پیشانی!
آخرین بازمانده تاریخ! فخر افسانه‌های ایرانی!

 در رگت خون آریایی‌هاست، در نفس‌هایت آتش زرتشت
دامنت را گره زدند انگار با زنی از تبار اشکانی

مرز‌ها را به وجد آوردی، آی زیبای روسری آبی!
نقشه‌ها را کشانده گیسویت، رو به جغرافیای حیرانی

 رام چشمان نیلی‌ات شده‌اند، گله ء اسب‌های دریایی
کوسه‌های هنوز سرگردان، موج‌های همیشه طوفانی

 در دل آب، فوج ماهی‌ها، غرق در رقص بندری با تو
این طرف مرغ‌های دریایی، آن طرف صخره‌های مرجانی

از صدف‌های ساحل بحرین، تا تب و تاب تنگه هرمز
باد‌ها گرم قصه‌پردازی، لنج‌ها در پی غزل‌خوانی

 بالش گرم و راحت قو‌ها! مایه افتخار جاشو‌ها!
قرص باش و نترس از طغیان! «فارس هستی و فارس می‌مانی»


 


برچسب‌ها: حسنا محمدزاده

تاريخ : پنجشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

 

مگر ستاره ی شب ِ سیاه تو نبوده ام!؟

تو ماه من نبوده ای و ماه تو نبوده ام !؟

 

نبودن و ندیدنت عذاب می دهد مرا

و فکر اینکه عشق دلبخواه تو نبوده ام
 

 

نشسته شانه ها ی من به پای اشک ها ی تو

مگو که هیچ وقت ، تکیه گاه تو نبوده ام
 

 

برو ؛ ولی قبول کن ! به باد داده ای مرا

خیال می کنم که در پناه تو نبوده ام
 

 

مرا رها کن و بگو به هر که دوست داری اش :

بهانه ی قشنگ اشتباه تو نبوده ام !
 

 

بگو نمی شناسی ام ! بگو ندیده ای مرا !

بگو مسافر غریب راه تو نبوده ام !
 

 

سکوت کرده ای و شب ، مرا شکسته در خودش

چگونه باورم شود که ماه تو نبوده ام ؟


برچسب‌ها: حسنا محمدزاده

تاريخ : یکشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

 

دو هوایم ، دمی صاف و دمی بارانی

ما همانیم ؛ همانی که خودت می‌دانی

 

پیش‌بینی شدن ِ حال من و تو سخت است

دو هواییم ...ولی بیشترش توفانی

 

دل من اهل کجا بوده که امروز شده‌ ست

با دل تنگ ِقلم‌های تو هم‌استانی ؟!

 

آخرین مقصد تو شانه‌ی من بود ؛ نبود ؟

گریه کن هرچه دلت خواست ، ولی پنهانی

 

شاید این بار به شوق تو بتابد خورشید

رو به این پنجره‌ی در شُرُف ویرانی

 

باز باید بکشی عکس پریشان ِ مرا

گوشه‌ی قاب ِهمان روسری ِ لبنانی

 

آب با خود همه‌ی دهکده را خواهد برد

اگر این رود ، زمانی بشود طغیانی ...


برچسب‌ها: حسنا محمدزاده

تاريخ : پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

 

چشمان مرا نذر شقایق کردند

 

وقتی که به چشمان تو عاشق کردند

 

بی تو همه ی پنجره های دنیا

 

از هق هق بی امان ، شبی دق کردند


برچسب‌ها: حسنا محمدزاده

تاريخ : پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

نترس از شب و طوفان که در پناه همیم !

اگرچه زرد و زمین خورده ، تکیه گاه همیم

 

به سیب ، لب نزدیم از سر هوس ، اما

شریک بار غم و تلخی ِ گناه همیم

 

چه مُهر ها که به پیشانی من و تو زدند !

چه روزها شد و درگیر اشتباه همیم !

 

بگو زمین و زمان را به هم بدوزد عشق

که لحظه لحظه در آیینه ی نگاه همیم

 

هوایمان که بگیرد کسی چه می داند

بهانه ی شب بی خواب و اشک و آه همیم

 

نگاه ِ پنجره ها ابری و مه آلود است

چه غم که ماه نتابیده ! ما که ماه همیم

 

اگر جدا شد ه راه من و تو از آغاز

غمت مباد که در انتهای راه همیم !


برچسب‌ها: حسنا محمدزاده

پیج رنک

دانلود آهنگ