هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : یکشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

مو گناه است ولي روسريش زيبا بود

دختري بود كه انگشتريش زيبا بود

 

قصه را مادرم آغاز از اينجا مي كرد

قصه اي تلخ كه يادآوريش زيبا بود

 

بچه ها ، دختركِ قصه ي ما ، خاطرخواه

آنقدر داشت، چنان دلبريش زيبا بود

 

كه برايش پسرِ شاه، گدايي مي كرد

سيب سرخي ، كه به چنگ آوريش زيبا بود

 

عصر، با ناز، كه در شهر قدم برمي داشت

طرحِ پيراهنِ نيلوفريش زيبا بود

 

عشقش افتاد به جانِ پسرِ چوپاني

كه در اين قائله جنگاوريش زيبا بود

 

پسرك جانِ خودش را سرِ اين راه گذاشت

و سخن هاي دمِ آخريش زيبا بود

 

" كاش باور كند اين بار كه عاشق بودم"

اصلاً اين قصه به ناباوريش زيبا بود

 

سالها مي گذرد ، مادرمان روحش شاد

قصه ي هر شبِ جن و پَريش زيبا بود

 

مادري كه پسرانش همه چوپان شده اند

پي ِ آن گمشده كه روسريش زيبا بود


برچسب‌ها: محمد سعید مهدوی

تاريخ : شنبه بیست و ششم فروردین ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی
لیلا  ، چرا پیراهن زیبا تنت کردی ؟!

 

فرعون شهرم ، دل به دریا زد همان شب که
جادوگری با چشم های روشنت کردی

 

تو دخت چنگیزی که ما را مثل نیشابور
آواره ی دیوار چین دامنت کردی

 

من بچه بودم ، خوب و بد قاطی شد از وقتی
شوری به پا آن شب تو با رقصیدنت کردی

 

ما دست کم ، یک کوچه با هم رد پا داریم
یادی اگر از پرسه های با مَنَت کردی

 

دریا بیا ، آغوش شهر ساحلی باز است
ساحل نمیداند چه با پاروزنت کردی

 

بانو ! نمیگویی خدا را خوش نمی آید !؟
یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی

 

 


برچسب‌ها: محمد سعید مهدوی

پیج رنک

دانلود آهنگ