دوست دارم که بعد مدت ها، نت بخوانی و از بنان بزنی
با سه تارت مرا بشورانی،تا خود صبح ، شد خزان بزنی
رژ قرمز چقدر می آید ، به لب استکان و این چایی
استکان می شود پر از ماهی،به لبانش اگر دهان بزنی...
ذوقم این ست بعد از این دوری،کل امشب درباره بیداریم
من برایت غزل بخوانم و باز ،تو برایم دم از زبان بزنی
دوست داری فرانسه یادم هست،تلخ تلخ و بدون شیر و شکر
دوست داری گلم از این قهوه،استکان پشت استکان بزنی?
ژست نصرت گرفته ای بانو،می نشینی کنار سیگارت
می نویسی غزل غزل از درد،تا طعنه به شاعران بزنی
داری آماده میشوی بانو،این قرار سه شنبه ها بوده...
از حرم بی قرار گشتی ،سری هم به جمکران بزنی...
خسته ای از مسافرت بانو،بغض داری همیشه می دانم...
توی ایوان نشسته ای غمگین،تا نگاهی به آسمان بزنی....
برچسبها: محمد شریف
خرید ناز به سوز و گداز می ارزد
به واگذاری صد امتیاز می ارزد
به بوسه سینه ی اسرار برملاست،ولی
شُکوه بوسه به افشای راز می ارزد..
کنار دامنِ کوتاه..لحظه ای کوتاه
زمان رقص به عمر دراز می ارزد
تو دستْ بسته در آغوش خود رهایم کن..
که دستِ بسته به آغوش باز می ارزد
منم گزینه ی آخر..مرا تحمل کن
کسی نمانده..بسوز و بساز..می ارزد..
برچسبها: محمد شریف
تا که از در،درآمدم بی تو
اشک من بر تن خیابان ریخت
بی تو رفتم کمی قدم بزنم
اشک من پا به پای باران ریخت
روز روشن کنار پنجره ها
دفترت را سیاه می کردی
ذوق می کرد آسمان وقتی
تو به باران نگاه می کردی..
تو اگر پیش من نباشی باز
غزلم را خراب خواهم کرد
من برای نوشتن از دریا
روی چشمت حساب خواهم کرد..
من چه کردم خلاف چشمانت
که نگاهم به راه ها مانده
من که یک عمر زندگی کردم
طبق دستور این دو فرمانده ...
برچسبها: محمد شریف
از هُرم تنم حرف بزن..صحبت خوبی ست..
هر چند گناه است ولی خلوت خوبی ست..
آن لحظه که با آینه مشغول به حرفی
از بهر تماشات عجب فرصت خوبی ست..
گفتی که سرِ سفره ی آغوش تو باشم
لبیک.. کجا باشد و کی؟ دعوت خوبی ست..
لبخندِ نیازی زدم ، آغوش تو وا شد
امشب چه شده؟ ! ، نرخ بغل قیمت خوبی ست..
گفتی که تو بدجنس ترین شاعر شهری
این از دهن نامیِ تو تهمت خوبی ست..
دیدم بدنت را و بلافاصله گفتم:
الحق و الانصاف عجب لعبت خوبی ست..
برچسبها: محمد شریف
از هُرم تنم حرف بزن..صحبت خوبی ست..
هر چند گناه است ولی خلوت خوبی ست..
آن لحظه که با آینه مشغول به حرفی
از بهر تماشات عجب فرصت خوبی ست..
دیدم بدنت را و بلافاصله گفتم:
الحق و الانصاف ، عجب لعبت خوبی ست..
گفتی که سرِ سفره ی آغوش تو باشم
لبیک... کجا باشد و کی؟ ، دعوت خوبی ست..
لبخندِ نیازی زدم ، آغوش تو وا شد
امشب چه شده ؟! نرخ بغل ، قیمت خوبی ست..
گفتی که تو بدجنس ترین شاعر شهری
این از دهن نامیِ تو، تهمت خوبی ست..
برچسبها: محمد شریف
با غمِ دوریِ تو اهل مدارا هستم
نیستی خانه ،ولی ،غرق تماشا هستم
منِ منهای تو جمعِ همه ی زشتی هاست
آهم و ، با کمکِ آینه، زیبا هستم
تا خمِ اخم تو تبدیل به لبخند شود
چند وقتی ست پیِ ، حلِ معما هستم
لحظه ای را که در آغوش تو باشم ، انگار
در غزل خیزترین نقطه ی دنیا هستم
پرده ها را بکش و قفل بزن درها را
که من آماده ی تصمیم زلیخا هستم..
برچسبها: محمد شریف
وقتی که چترت را گشودی در کنارم
با یک دلِ ابری هوس کردم ببارم...
در گیر و دار قحطیِ یک لحظه شادی
لبخندهایت می شود دار و ندارم...
عمری فقط از غصه ها گفتم برایت
از صبر تو... از چشم هایت شرمسارم..
در فکر سقفی نیستم دیگر عزیزان
این روزها در فکر یک سنگ مزارم...
وقتی گناه من دلیل خشکسالی است
حس می کنم در قتل باران دست دارم..
من باورم شد "إن إلانسان لفی خُسر"
در مجلسِ ترحیم انسان سوگوارم..
در لابلای دشمنانِ خونیِ خود
دارم به سختی دوستان را می شمارم..
برچسبها: محمد شریف
پشت گوشی که گریه می کردی
زندگی را جواب می کردم
صاحِبِ اختیار اگر بودم
مرگ را انتخاب می کردم
..
قطع و وصلی..صدای گریه ی تو
طاقتم طاق می شود..آرام
گریه ات را اگر ادامه دهی
می نویسند؛شاعری ناکام....
..
ادعا می کنی نمی گریی
در صدایت نشسته گَرد غم
خوب من!فکر می کنی اینجا
لرزش شانه را نمی فهمم؟
..
تو اگر پیش من نباشی،باز
غزلم را خراب خواهم کرد
من برای نوشتن از دریا
روی چشمت حساب خواهم کرد..
برچسبها: محمد شریف