ای عشق
بی آنکه ببینمت
بی آنکه نگاهت را بشناسم
بی آنکه درکت کنم
دوستت می داشتم
شاید تو را دیده ام پیش از این
در حالی که لیوان شرابی را بلند می کردی
شاید تو همان گیتاری بودی که درست نمی نواختمت
دوستت می داشتم بی آنکه درکت کنم
دوستت می داشتم بی آنکه هرگز تو را دیده باشم
و ناگهان تو با من ، تنها
در تنگ من
در آنجا بودی
لمست کردم
بر تو دست کشیدم
و در قلمرو تو زیستم
چون آذرخشی بر یکی شعله
که آتش قلمرو توست
ای فرمانروای من
برچسبها: پابلو نرودا
تمام اصلهای حقوق بشر را خواندم
و جای یک اصل را خالی یافتم
و اصل دیگری را به آن افزودم
عزیز من
اصل سی و یکم :
هرانسانی حق دارد
هر کسی را که میخواهد دوست داشته باشد.
برچسبها: پابلو نرودا
در پی نشانی از توام
نشانی ساده
میان این رود مواج
که هزاران زن ، از آن درگذرند
نشانی از چشمانت
آنگاه که خجالت می کشند
وقتی که نور را حتی
از خود عبور می دهند
ناخن هایت ، عموزاده های گیلاس اند
و من
گاه در این اندیشه ام که کاش
می شد خراشم می دادند
وقتی که تو را می بوسیدم
در پی نشانی از توام
اما هیچ کس
به آهنگ تو نیست
یا به روشنایی ات
میان این رود مواج
که هزاران زن
از آن در گذرند
سراسر
تو کاملی
و من ادامه ات می دهم
چونان رودی که به دریایی از شکوه زنانه
در گذر است
برچسبها: پابلو نرودا
چه احساس زیبایی است
وقتی تو را شباهنگام
میان بازوانم حس می کنم ای عشق من
و این چنین
سردرگمی ام را به سان توری درهم پیچیده
از هم باز می کنم
قلبت میان رؤیاها به پرواز است
لیک جسمت ، همچنان روی زمین
همچنان کنار من
نفس می کشد
تو را من خواب می بینم
و تو چون گیاهی که در تاریکی قلمه می زند
خوابم را کامل می کنی
و صبح
وقتی دوباره طلوع می کنی
فرد دیگری خواهی بود
اما هنوز
چیزی از شب در تو باقی مانده است
از آن بود و نبود جایی که
ما خویش را یافته ایم
برچسبها: پابلو نرودا