هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : یکشنبه دوم تیر ۱۳۹۸ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

باران که می‌گیرد دلم بدجور می‌گیرد
مثل صدای خسته‌ی تنبور می‌گیرد

 

باران که می‌گیرد دلم بی‌چتر می‌نوشد
در آسمان، بارانی از انگور می‌گیرد

 

باران که می‌گیرد دلم از قطره‌ها، از ابر
نم نم سراغ از خاطراتی دور می‌گیرد

 

باران که می‌گیرد دلم آغوش می‌خواهد
تنهایی‌ام در چشم‌هایم شور می‌گیرد

 

باران که می‌گیرد دلم روی سرم با آه
هی بغض می‌سابد، خدا هم تور می‌گیرد

 

باران که می‌گیرد دلم در اختیارم نیست
مجبورم و مجبورم و مجبور... می‌گیرد

 


برچسب‌ها: رضا احسان‌ پور

تاريخ : شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۸ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

جوان هستیم و درگیریم با انواع خوشگل‌ها
«الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها»

 

چه شرح و وصف و توضیحی بگو می‌خواهد آخر این،
«که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها»؟

 

و در طوفان مشکل‌ها، عجب نبود اگر زایم
«کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها؟»

 

دماغ و چشم و ابرویش کنار اصلاً خودت دیدی
«ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها»

 

بپرس از عمّه‌ات ساقی! دلیل حال زارم را
«که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها»!

 

نیازی نیست بیش از این بخوانم روضه‌ی مکشوف
«نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها»

 

و در پایان برای کاهش سوزش، بگویم که:
« متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها »

 

فقط این مصرع از آن شعر حافظ داشت جا می‌ماند:
« جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها »

 


برچسب‌ها: رضا احسان‌ پور

تاريخ : دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

دنیا به لطف بودن تو جای بهتری است 

دیروزهای من پی فردای بهتری است

 

بگذار تا که شعر بگویم برای تو 

حالا که واژه ، صاحب معنای بهتری است

 

ممنون از اینکه هستی و معشوق من شدی 

عاشق شدن همیشه تمنّای بهتری است

 

آغوش بی تکلّف تو، مأمن من است 

دریا بدون تور، چه دریای بهتری است

 

عشقت تمام قاعده‌ها را بهم زده است 

حتّی جنون محض تو لیلای بهتری است

 

اصلاً غزل برای چه بانو؟! خودت بگو 

وقتی نگاه و بوسه الفبای بهتری است...

 


برچسب‌ها: رضا احسان‌ پور

تاريخ : شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز!

ترمز زدم کنار تو گفتم: کجا عزیز؟

 

گفتی: سلام؛ می‌روم آقا خودم... سپاس

گفتم: بیا سوار شو لطفاً بیا عزیز

 

گفتی: مسیرتان به کجا می‌خورد شما؟

گفتم: مسیر با خودتان؛ با شما عزیز

 

لطفاً اگر که زحمتتان نیست، بنده را...

زحمت؟! چه حرف‌ها! شده تا انتها عزیز...

 

باران... نگاه... آینه... باران... نگاه... آه!

مانند فیلم‌ها شده این ماجرا عزیز

 

من غرق روسری تو بودم، تو خیس آب!

( دور از وجود ناز تو باشد بلا عزیز)

 

من غرق روسری تو بودم که ناگهان

گفتی: همین بغل... چقَدَر بی‌هوا عزیز؟!

 

رفتی و عطر روسری‌ات ماند پیش من

تا بوده غصّه بوده فقط سهم ما عزیز


برچسب‌ها: رضا احسان‌ پور

تاريخ : پنجشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

چه کسی دیده تمنای پلنگ از آهو؟!

چقدر اشک بریزم که بفهمی بانو؟!

 

تا بفهمی که تو را دوست...نشد! باز که هی

می بری رشته افکار مرا با ابرو!

 

 چه کنم؟ دست خودم نیست،کمی می ترسم

از دو ابروی تو...از تیغ نگاه...از چاقو!

 

 کافرم! کفر من این است که مؤمن شده ام

جای هرمعجزه‌ای با لب تو! با جادو!

 

من که گمراه نبودم،تو خودت می دانی

همه اش زیر سر زلف تو بوده؛ شب بو!

 

 بید مجنون سیاهی ست،پریشان در باد

این خسوفی که شبیخون زده است از هر سو

 

وقتش انگار رسیده است؛فقط یک خواهش:

زحمتی نیست اگر، دار مرا از گیسو....


برچسب‌ها: رضا احسان‌ پور

تاريخ : یکشنبه بیست و دوم اسفند ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

 

کِی می‌شود راحت بگویم: "دوستت دا..." ؟

"من" بودن و "تو" بودنت کی می‌شود "ما"؟
 

 

یک عمر تنها بوده‌ام، کافی است دیگر 

یک عمر تنها بودنم بس نیست آیا؟
 

 

من سال‌ها در فکر این بودم که با تو 

یک روز، جبران می‌کنم این روزها را
 

 

این روزها که هر کدامش چند سال است 

ای عشق ! تا کی وعده‌ی امروز و فردا؟
 

 

راهی بجز بودن، بجز ماندن نداری 

باید بیایی و بمانی پیش من تا...
 

 

لعنت به هر چیزی که مانع می‌شود من، 

از آرزوهایم بگویم با تو حتّی
 

 

امّا منِ دیوانه اصلاً حالی‌ام نیست 

رد می‌شوم از خط قرمزهای بیجا
 

 

لیلا نبوده مثل تو لیلای مجنون

مجنون نبوده مثل من، مجنون لیلا
 

 

بانو! همه چیزم! همه دار و ندارم!

ماهی مگر دل می‌کند از فکر دریا؟
 

 

آدم چرا باید به عشقش نه بگوید؟! 

فوقش شبیه ماجرای سیب و حوّا...


برچسب‌ها: رضا احسان‌ پور

تاريخ : شنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

کاریکلماتور

 

 

یارب این نوگل خندان که سپردی به منش

 

بس که خندید ، دل و روده خود را ترکاند

 

_____________________________

 

 

نفس برآمد و کام از تو برنمی آید

 

پس از تنفس مصنوعی دهان به دهان

 

__________________________________

 

 

شب تاریک و بیم موج گردابی چنین حائل

 

شنا، این وقت شب، اینجا، نه جداً حال تو خوب است؟


برچسب‌ها: رضا احسان‌ پور

تاريخ : سه شنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

کاریکلماتور 2

 

 

یک دست جام باده و یک دست زلف یار

من مطمئنم این فتو شاپ است، شک نکن

 

--------------------------------------------------

 

 

از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند

عاشقم گرچه ولی باز مجرد هستم

 

 -------------------------------------------------------

 

 

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم 

با عینک سه بعدی ال جی صد البته


برچسب‌ها: رضا احسان‌ پور

تاريخ : دوشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

کاریکلماتور :

 

 

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور

 

مطمئنم چون که توی فیلم هم اینگونه بود

 

--------------------------------------------

 

 

 

ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش

 

 

البته خب قبل از آن پیش مشاور برو

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------

 

 

خداوندا به فریــــــــــاد دلم رس

 

 

و لطفاً بعد از آن ، باقی اعضاء

 


برچسب‌ها: رضا احسان‌ پور

تاريخ : دوشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

وسط شعرخوانی‌ام بانو!

می‌کشی روی شاعرت چاقو؟!

 

یکی از مشرق و یکی مغرب...

می‌کشد ابرویت مرا بانو!

 

من، فقط شاعرم... تو، امّا شعر...

شاه بیتت همین دو تا ابرو

 

جمع اضداد در خودت داری

ماهِ پیشانی و شبِ گیسو

 

مؤمنش هستم و نمی‌پرسم

لبِ تو، معجزه است یا جادو؟!

 

رسم عاشق‌کشی به تو گفته است...

بکشانی اسیر را هر سو؟

 

 

 


برچسب‌ها: رضا احسان‌ پور

پیج رنک

دانلود آهنگ