تاريخ : پنجشنبه نوزدهم اسفند ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
ابليس شبي رفت به بالين جواني
آراسته با شكل مهيبي سر و بر را
گفتا كه: «منم مرگ واگر خواهي زنهار
بايد بگزيني تو يكي زين سه خطر را
يا آن پدر پيرخودت را بكشي زار
يا بشكني از خواهر خود سينه و سر را
يا خود زمي ناب كشي يك دو سه ساغر
تا آن كه بپوشم زهلاك تو نظررا
لرزيد ازين بيم جوان بر خود و جا داشت
كز مرگ فتد لرزه به تن ضيغم نررا
گفتا: «پدر و خواهرمن هر دو عزيزند
هرگز نكنم ترك ادب اين دونفر را
ليكن چون به مي ، دفع شر از خويش توان كرد
مي نوشم و با وي بكنم چاره ي شررا»
جامي دو بنوشيد وچو شد خيره ز مستي
هم خواهر خود را زد و هم كشت پدر را
اي كاش شود خشك بن تاك ، خداوند
زين مايه ي شر حفظ كند نوع بشر را
برچسبها: ایرج میرزا