تاريخ : شنبه هفتم اسفند ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
ابروی مثل خنجرش را دوست دارم
لبهای سرخ نوبرش را دوست دارم
حالی به حالی میشوم باهرنگاهش
چشمان مست ومحشرش را دوست دارم
هم اخم بیرحمانه وعاشق کشش را
هم خنده ی احیاگرش را دوست دارم
هم مرمر اندام او را بت پرستم
هم قلب سنگ وکافرش را دوست دارم
حتی کسانی را که می چرخند دایم
مثل مگس دوروبرش را دوست دارم
از دست او خیلی کتک خوردم ولی باز
داداش الدنگ و خرش را دوست دارم
چیزش دقیقاً مثل چیز مادرش بود
از این جهت من مادرش را دوست دارم
با اینکه با فحش وخشونت شوهرش داد
بابای از خر خر ترش را دوست دارم
با اهل قزوین نسبتی اصلاً ندارم
اما خدایی شوهرش را دوست دارم
این لنگه ی خورجین نشد..پس چاره ای نیست
آن لنگه اش را_خواهرش را_ دوست دارم
برچسبها: مرتضی خدمتی