آمدی تا به یاد تو ، نامِ کوچه را انتظار بگذارم
با تو برف و یخ زمستان را زیر پای بهار بگذارم
سر صحبت چگونه وا بشود ، هر دوی ما خجالتی هستیم
بی قرارم ، اگر جسارت نیست ، با تو باید قرار بگذارم
روی نیمکت ، کنار هم ، در پارک ، خنده های تو سرخ و شیرین است
می شود با اجازه ، از لبهات ، در دهانم انار بگذارم ؟!
مدتی می شود گرفتارم ، مادرم تازه باخبر شده است
اعتیادم تویی نمی خواهم ، عادتم را کنار بگذارم
خاطرت را زیاد می خواهم ، مادرت گفته بی خیالش باش
باید از ایستگاه شهر خودم ، با تو پا به فرار بگذارم
صبح فردا تو مال من هستی ، می نشینی کنار من اما...
تا سرم را بروی شانه ی تو لحظه ای در قطار بگذارم -
در مسیرش قطار اول راه ، روی ریل عاقبت توقف کرد
ما جدا می شویم و من باید ، بی تو پا در غبار بگذارم
توی کوچه شنیده ام خیر است ، آرزویم برات خوشبختی ست
بعد پیکی شراب ، می چسبد ، بر لبم زهرمار بگذارم
برچسبها: فؤاد میرشاه ولد