تاريخ : سه شنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
غیر چشم تو دگر دار و ندارم ، همه هیچ
جز دل ِعاشقی از خویش چه دارم ،همه هیچ
من که از نسل غم ِ دورودرازی هستم
جز تو سرمایه ام از ایل و تبارم،همه هیچ
وعده دادی که بیایی ، ولی آخر ای عشق
چقدر ثانیه ها را بشمارم،همه هیچ
قابل دسترسی نیستی و باید باز
به خیالات خودم دل بسپارم؛همه هیچ
در نگاه تو تب وسوسه و این همه عشق
در دل عاشق من صبر و قرارم؛همه هیچ
آخر ِ کار من این است که مثل مجنون
سربه دامان بیابان بگذارم؛همه هیچ
برچسبها: قربان شیرزادی