تاريخ : یکشنبه بیستم تیر ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
سایه ای که قرص روی تو به ماه انداخته
در میان شهر ، آشوبی به راه انداخته
چندم ماه است؟ بانو ، رو بپوشان ، چهره ات
مردم یک شهر را در اشتباه انداخته
من تو را گم کرده ام ، اما بدان ، تقدیر من
سوزنی را برده در انبار کاه انداخته
بین خورشید و زمین ماندی ، زمین خوردم ، مرا
سایه ی دشمن به این روز سیاه انداخته
دور کردن ها خیانت نیست گاهی ، ... این چنین...
فرض کن یوسف زلیخا را به چاه انداخته
برچسبها: حسن رحمانی نکو