هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : پنجشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

 

 

ليلي بنشين خاطره ها را رو کن

 لب وا کن و با واژه بزن جادو کن

 

 

ليلي تو بگو ، حرف بزن نوبت توست

 بعد از من و جان کندن من نوبت توست

 

 

ليلي مگذار از دم خود دود شوم

 ليلي مپسند اين همه نابود شوم

 

 

ليلي بنشين سينه و سر آوردم

 مجنونم و ، خوناب جگر آوردم

 

 

مجنونم و خون در دهنم ميرقصد

 دستار جنون در دل من ميرقصد

 

 

مجنون توهستم که فقط گوش کني

 بگذاريم و باز فراموش کني

 

 

 

ديوانه تر از من چه کسي هست ؟ کجاست؟

 يک عاشق اينگونه ازاين دست کجاست ؟

 

 

تا اخم کني دست به خنجر بزند

 پلکي بزني به سيم آخر بزند

 

 

تا بغض کني درهم و بيچاره شود

 تا آه کشي ، بند دلش پاره شود

 

 

اي شعله به تن خواهر نمرود بگو

 ديوانه تر از من چه کسي بود بگو

 

 

آتش بزن ، اين قافيه ها سوختني ست

 اين شعرِپراز داغ تو، آتش زدنيست

 

 

ابياتِ رواني شده را دوربريز

 اين دردِ جهاني شده را دور بريز

 

 

 

من را بگذار، عشق زمين گير کند

 اين زخم سراسيمه ، مرا پير کند

 

 

اين پچ پچه ها چيست رهايم بکنيد

 مردم ، خبري نيست رهايم بکنيد

 

 

من را بگذاريد که پامال شود

 بازيچه ي اطفال کهن سال شود

 

 

من را بگذاريد به پايان برسد

 شايد لت وپارم به عشقم برسد

 

 

من را بگذاريد بميرد ، به درک

 اصلاً برود طاعون بگيرد به درک

 

 

من شاهد نابودي دنياي منم

 بايد بروم دست به کاري بزنم

 

 

حرفت همه جا هست چه بايد بکنم

 با اين همه بن بست چه بايد بکنم

 

 

ليلي تو نديدي که چه با من کردند

 مردم چه بلاها به سرم آوردند

 

 

من عشق شدم مرا نمي فهميدند

 دوستانِ خودم ، مرا نمي فهميدند

 

 

اين دغدغه را تاب نمي آوردند

 گاهي همگي مسخره ام ميکردند

 

 

بعد از تو به دنياي دلم خنديدند

 مردم به سراپاي دلم خنديدند

 

 

در وادیِ من ، چشم چراني کردند

 در صحنِ حرم ، تکه پراني کردند

 

 

در خانه ي من عشق خدايي ميکرد

 بانوي هنر ، هنر نماي ميکرد

 

 

من زيستنم قصه ي مردم شده است

 يک تو، وسط زندگيم گم شده است

 

 

اوضاع ، خراب است ، مراعات کنيد

 ته مانده ي آب است مراعات کنيد

 

 

از خاطره ها شکرگزارم برويد

 مال خودتان ، دار و ندارم ،برويد

 

 

ليلي تو نديدي که چه با من کردند

 مردم چه بلاها به سرم آوردند

 

 

من ، از به جهان آمدنم ، دلگيرم

 آماده کنيد جوخه را ، ميميرم

 

 

در آيينه يک مرد ، شکسته ست هنوز

 مرداست که از پاننشسته ست هنوز

 

 

يک مرد که از چشم تو افتاد ، شکست

 مرد است ، ولي خانه ات آباد ، شکست

 

 

در جاده ي خود يک سگ پاسوخته بود

 لب بر لب و، دندان به زبان دوخته بود

 

 

بر مسند آوار، اگر جغد منم

 بايد که در اين فاجعه پرپر بزنم

 

 

اما اگراين جغد به جایی برسد

 ديوانه اگر به کدخدايي برسد

 

 

ته مانده ي يک مرد اگر برگردد

 صادق ، آن مجنون ولگرد اگر برگردد

 

 

معشوق ، اگر زهر مهيا بکند

 داوود نباشد که دري وا بکند

 

 

اين خاطره ي پير به هم ميريزد

 آرامش تصوير بهم ميريزد

 

 

اي روح ، مرا تا به کجا ميبريم

 ديوانه ي اين سراب خاکستريم

 

 

ميسوزم و ميميرم و جان ميگيرم

 با اين همه ، هربار زبان ميگيرم

 

 

در خانه ي من پنجره ها ميميرند

 برزيرو بم باغ ، قلم ميگيرند

 

 

اين پنجره تصوير خيالي دارد

 در خانه ي من ، مرگ ،توالي دارد

 

 

در خانه ي من سقف فرو ريختنيست

 آغاز نکن اين الک آويختنيست

 

 

 

بعد از تو جهانِ دگري ساخته ام

 آتش به دهانِ  خانه انداخته ام

 

 

بعد از تو، خدا خانه نشينم نکند؟!

 دستان دعا بدتراز اينم نکند ؟

 

 

من پاي بدي هاي خودم ميمانم

 من پاي بدي هاي تو هم ميميانم

 

 

ليلي تو نديدي که چه با من کردند

 مردم چه بلاها به سرم آوردند

 

 

آواره ي آن چشم سياهت شده ام

 بيچاره ي آن طرز نگاهت شده ام

 

 

هر بار  مرا مي نگري ، ميميرم

 از خاطره ی ما مي گذري ، ميميرم

 

 

سوسو بزني ، شهر چراغان شده است

 چرخي بزني آيينه بندان شده است

 

 

لب باز کني آتشي افروخته اي

 حرفي بزني دهکده را سوخته اي

 

 

بد نيست شبي سر به جنونم بزني

 گاهي سرکي به آسمونم بزني

 

 

من را به گناه بي گناهي کشتي

 بانوی شکار ، اشتباهي کشتي
 

 

بانوي شکار، دست کم ميگيري

 من جان دهم ، آهسته توهم ميميري

 

 

از مرگ تو جزدرد مگر ميماند

 جز واژه ي برگرد مگر ميماند

 

 

اين همه ، کم لطفي دنياست عزيز

 اين شهر مرا با تو نمي خواست عزيز

 

 

ديوانه ام ، از دست خودم سير شدم

 با هر کس هم نام تو درگير شدم

 

 

اي لعن به جهانِ تا ابد غم بودن

 اي مرگ بر اين ساعتِ بي هم بودن

 

 

يادش همه جا هستخودش نوش شما

 اي ننگ بر او مرگ بر آغوش شما

 

 

شمشير بر آن دست که بر گردنش است

 لعنت به تني که در کنار تنش است

 

 

دست از شب و روز گريه بردار گلم

 با پاي خودم ميروم اينبار گلم...

 


برچسب‌ها: علیرضا آذر

پیج رنک

دانلود آهنگ