تاريخ : سه شنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۴ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
همچنان وعده ی بخشایش شاهنشاهش
میکشد گمشدگان را به زیارتگاهش
نه در آیینه ی فهم است؛ نه در شیشه ی وهم
عاقلان آینه خوانندش و مستان ، آهش
به من از آتش او در شب پروانه شدن
نرسیده است به جز دلهره جانکاهش
از هم آغوشی دریا به فراموشی خاک
ماهی عمر چه دید از سفر کوتاهش؟
کفن برف کجا ؟ پیرهن برگ کجا ؟
خستهام مثل درختی که از آذرماهش
باز برگرد به دلتنگی قبل از باران
سوره ی توبه رسیده است به بسم الله اش
برچسبها: فاضل نظری
