هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : دوشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۴ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

متن زیر رو در جایی خوندم خیلی به دلم نشست :

 

 

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت .

دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ،موهای کم پشت و رنگ

چهره ای تیره .

روز اولی که به مدرسه جدید آمد ، هیچ دختری حاضر نبود

کنار او بنشیند .

 نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه

قرار داشت .

او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :

میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟

 یک دفعه کلاس از خنده ترکید ...

 بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند .

 اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت

که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای درمیان همه و از

. جمله من پیدا کند

او گفت : اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی  

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است

که می توان به او اعتماد کرد .

 و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه

می خواستند با او هم گروه باشند .

او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود .

به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و ... .

 به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا

و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور آموزان را داده بود .

آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود

که واقعاً به حرف هایش ایمان داشن و دقیقاً به جنبه های مثبت

فرد اشاره می کرد.

 مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا

و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت .

آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم

که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود .

 سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک 

ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم

و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم .

 پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ،

دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش میدانستم

و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:

برای دیدن جذابیت یک چیز ، باید قبل از آن جذاب بود !

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم .

دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند

روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟

همسرم جواب داد :من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم .

 و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید


برچسب‌ها: داستان

پیج رنک

دانلود آهنگ