تاريخ : پنجشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۵ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
تکـه یخی که عـاشـق ابــر ِ عـذاب می شود
سر قـرار عـاشـقی همیـشـه آب می شود
به چشم فرش زیـر پـا ، سقف که مبتلا شود
روز وصـالشان کسی خانه خـراب می شود
کـنـار قـله های غـم ، نخوان برای سـنـگ ها
کوه که بغض می کند سنگ،مذاب می شود
بـاغ پر از گُلی که شب نظر به آسـمـان کند
صبح به دیگ می رود ؛ غنچه گلاب می شود
چه کـرده ای تـو بـا دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می کنم ، شعر حساب می شود
برچسبها: کاظم بهمنی
