هوای تو
به نام آنکه ابری را می گریاند تا گلی را بخنداند
تاريخ : چهارشنبه بیست و دوم شهریور ۱۳۹۶ | نویسنده : اسماعیل جلیلی

 

مثل بیماری که بالاجبار خوابش می برد

مرد اگر عاشق شود ؛ دشوار خوابش می برد

 

می شمارد لحظه ها را ؛ گاه اما جای او

ساعت دیواری از تکرار خوابش می برد

 

در میان بسترش تا صبح می پیچد به خویش

عاقبت از خستگی ، ناچار خوابش می برد

 

جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ

در دژ فرماندهی سردار خوابش می برد

 

رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه

ارتشی در ضمن استقرار خوابش می برد

 

دردناک است اینکه می‌گویم ولی هنگام جنگ

شهر بیدار است و فرماندار خوابش می برد

 

بی گمان در خواب مستی رازهایی خفته است

مست هم در قصر و هم در غار خوابش می برد

 

تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب

پیش چشم مردم بیدار خوابش می برد

 

من کی ام !؟ خودکار دست شاعر دیوانه ای !

تازه وقتی صبح شد خودکار خوابش می برد

 

یا کسی که جان به در برده ست از خشم زمین

در اتاقی بسته از آوار خوابش می برد

 

در کنارت تازه فهمیدم چرا درنیمه شب

رهروی در جاده ی هموار خوابش می برد

 

من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده ام

اینکه موج از شدت انکار خوابش می‌برد

 

وقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موج

می پرد از خواب تا هر بار خوابش می برد

 

من در آغوش تو ؛ گویی در کنار مادرش

کودکی با گونه ی تبدار خوابش می‌برد

 

(( دوستت دارم ))  که آمد بر زبان خوابم گرفت

متهم اغلب پس از اقرار خوابش می‌برد

 

 صبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر است

عاشقی که در شب دیدار خوابش می برد


برچسب‌ها: اصغر عظیمی مهر

پیج رنک

دانلود آهنگ