تاريخ : دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۸ | نویسنده : اسماعیل جلیلی
در بهمن چشمش انقلاب است دوباره
امشب شب اعدام و طناب است دوباره
از تلخی انگور نگاهی شده ام مست
حکمش به خدا حدّ شراب است دوباره
هم کاغذ و هم کهنه قلم هم دل بی تاب
آغشته ی این سوزش ناب است دوباره
آبستن یک حادثه ام امشب و پلکم
در حسرت یک جرعه ی خواب است دوباره
باران و شب و شانه ی لرزان..چه بگویم
پای دل و طوفان عذاب است دوباره
دست من و کوتاهی آن دامن پُرچین
یادآور مجهول و جواب است دوباره
تفسیر غزل بخش نگاهی گُم و کوتاه
تعبیر نفس گیر سراب است دوباره
امشب شب پرپر شدن ثانیه ها شد...
حال دل بیچاره خراب است دوباره...
برچسبها: علی نیاکوئی لنگرودی
